هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

اولين قدمهات.....

آرمينا 16 ماه و 4روزه   عزيز مامان امشب بعد از شام اومدم يكم تمرين كنيم تا وايسادي تند تند راه رفتي . اولش 4 قدم اومدي و افتادي.دوباره بلندت كردم 6 قدم اومدي و افتادي.خيلي عجله ميكردي وتند تند ميرفتي و تعادلت رو از دست ميدادي. وقتي ميافتادي دوست داشتي خودت بلند بشي نميدونم بگم كه چند بار افتادي و بلند شدي. تونستي تا 9 قدم راه بري. فدات بشم كه خيلي ذوق ميكردي و خودت خيلي مشتاق و خوشحال بودي كه ميتوني راه بري. يه چيزي يادم رفت بگم كه هنوز هيچي نشده ميخواستي توپ رو با پات شوت كني .ميرفتي دنبال توپ بلند ميشدي و توپ رو شوت ميكردي و ميومدي دنبالش. بابا ميخواست بغلت كنه كه خيلي خسته نشي ...
8 آذر 1392

اين روزامون.......

آرمينا16 ماه و 2 روز   عسلم با موهاي فشن شده بعد از حمام گل دختر   در حال كنجكاوي خيلي خوشمزه س؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   واما اين روزا اينجوري تلويزيون ميبيني راحت خاموشش ميكني اون متكا رو كه ميبيني گذاشتم جلوي كشوها واسه اينه كه در كشو رو باز ميكني و همه وسايل رو خالي ميكني روي زمين . خدا ميدونه روزي چند بار من اينارو جمع ميكنم ولي باز ميريزي. با اينكه متكا گذاشتم فايده نداره چون ميندازيش كناري و دوباره كشوها رو باز ميكني.حالا ديگه چسب زدم كه فعلا نتونستي كاريش كني   يه خواب راحت   بخا...
7 آذر 1392

تولد 16 ماهگي

  کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گوییم؟ عزيزترينم تولد 16 ماهگيت مبارك باشه   . ...
3 آذر 1392

پايين اومدن از كرير

  به تازگي استفاده ما از كريرت فقط موقع  غذا خوردن واگه بابا بخواد بخوابوند شده. موقعي كه غذا بهت ميدم از سر جات تكون نميخوري وآروم و منتظر ميموني تا بهت غذا بدم . يه موقع هايي  پيش اومده بعد از اينكه غذات تموم شد از پيشت بلند ميشم وبعد از چند لحظه كه برميگردم به حالتي كه منتظر هستي از جات تكون نميخوري وقتي ديدي كه چيزي برات ندارم وخبري نيست شروع ميكني به پايين اومدن اينجوري...                   قربون دختر باهوشم بشم   ...
1 آذر 1392

كارهاي شيرين قند عسل .....

فرشته ناز مامان هر روز شيرينتر و دانا تر از قبل ميشي و دائم در حال شيطوني و كنجكاوي دورو برت هستي. موقعي كه در عالم ودنياي خودت در حال بازي كردن  هستي تماشا كردنت خيلي لذت داره.زماني كه يه چيز جديد يا اسباب بازي جديدي دستت ميگيري با تعجب و كنجكاوي نگاش ميكني و مدتي باهاش مشغول ميشي. فدات بشم كه با هر چيزي خودت رو سر گرم ميكني .   ميخوام يكم از كارهاي شيرينت واست بگم . تو بغل بابا بودن رو خيلي دوست داري.ميگم آرمينا بيا بغل مامان.نگام ميكني يه ناز و يه خنده خوشكل تحويلم ميدي وصورتت رو بر ميگردوني وخودت رو به بابا ميچسبوني. منم لجم در مياد .چادر سرم ميكنم و دوباره ميگم :آرمينا مامان ميخواد بره  ددر  بيا ...
1 آذر 1392

ماجراي ْآويز موزيكال .....

تازگي ها تا ميزارمت توي تخت خودت شيطونيت گل ميكنه و تمام حواست پيش آويز موزيكال بالاي تخته.ماشالله دستت راحت بهش ميرسه و بعد...............خودت ببين چكارش ميكني   اول كه چشمت بهش افتاد     و بعد كم كم     حتما داري فكر ميكني چكار كني آخه دستت نميرسه ودوباره تصميم ميگيري  كه  تلاش خودت رو بكني   اينطوري......   وبننننن     وبالاخره موفق ميشي و آويز بيچاره رو مياري پايين     هوروووووووووورا خسته نباشي دخمل شيطون بلا ي مامان .فداي سرت بشه بعدش بابايي درستش كرد يه عالمه بووووووووووووووو...
1 آذر 1392

سري عكسهاي 9 ماهگي

قند عسلم پنج روز ديگه وارد 10 ماهگي ميشي.   امروز 9 ماه و 28 روز و 18 ساعت         اين حلقه ي هوش رو خيلي دوست داري. وخيلي حساسي كه بابا اونهارو روي هم بچينه سريع ميري و خرابش ميكني .اينجوري...     اون پودر كه دستته رو هم خيلي دوست داري وقتي ميارم كه به بدنت بزنم بايد مدتي دستت باشه و باهاش بازي كني منم خيلي دوستش دارم البته بوي اون رو . علاوه بر اون از ميان حلقه ها رنگ آبي رو خيلي دوست داري و هميشه  باهاته .اگه جعبه اسباب بازي ها وجغجغه هات رو جلوت بريزم از بين همه حلقه آبي رو برميداري حالا چرا نميدونم.هرجا كه م...
1 آذر 1392

علاقه به سشوار....

از  همون زماني كه نيني بودي هم صداي سشوار و هم باد و گرماي سشوار رو خيلي دوست داري.و اگه زماني موقعي كه لباس تنت ميكردم گريه ميكردي سشوار رو روشن ميذاشتم آروم ميشدي و حواست پرت ميشد. از حمام كه مياي زماني كه موها و تنت رو با سشوار خشك ميكنم هيچ نميگي و يه طوري چشمات رو ميبندي كه معلوم خيلي لذت ميبري . اين عكسها مربوط به زمانيه كه بابا سشوار رو روشن كرده بود و شما رو توي تختت گذاشته بود كه شيطوني نكني و همه حواس عروسك مامان پيش سشواره  اينجوري...........   ...
1 آذر 1392