روزهای پاییزی
آرمیناجونم 2 سال و 3 ماه و 8 روزه.
سلام عزیز مامان .دختر گلم .آرمینا جونم .
با یه عالمه عکس اومدم.
این روزا بیشتر وقتمون رو توی خونه میگذرونیم .
بیشتر با اسباب بازیهات و دفتر نقاشیت و مدادرنگیه هات مشغولی
و یا در حال تماشای عمو فتیله هستی.
.همیشه هم اسباب بازیهات توی خونه باید ولو باشه .
تا دیدی جمعشون میکنم سریع اعتراض میکنی و دوبره میاری وسط خونه
مخصوصا به مداد رنگیهات و دفتر و کتابت خیلی حساسی و همیشه باید دم
دستت باشه چونکه خیلی بهشون علاقه داری
بابا جون رو میگی :بابا دَ
مامان جون: مامانی
ماهی :مایییییی
دایی: دایییی
عزیزم :عسسسیسم
داداشی:دادایی
بیشتر دوست داری موقع کارات عروسک هات هم پیشت باشه.
غذا خوردن.حتی موقع خوابیدن.
بقیه عکسها در ادامه مطلب.......
این یه بازیه که باید این اشکال رو از توی یه طناب رد کنی .
ولی یه جور دیگه ازشون استفاده میکنی.
اشکال رو میچینی روی هم .تا 6-7 تا روی هم میچینی.
خیلی هم خوشحال میشی واسه خودت دست میزنی
و به ما هم میگی که واست دست بزنیم.
عاشق مداد رنگی ها و دفترت هستی.
دوست داری که ما برات نقاشی بکشیم و واست در مورد چیزی که کشیدیم
صحبت کنیم.
اینچا خوابیده بودی ولی همچنان مدادت دستته
و این ماشین هم که ملاحضه میکنید هنر نقاشی مامان هست
عشق فرمون
پارک همیشگی
یه روز رفته ناهار رفته بودیم بیرون که حسابی شیطونی کردی.
مسیر برگشت که تا نشستی تو صندلیت خوابت برد
اسب سواری کردن
انواع مدلهای خوابیدنت
قربون اخم کردنت عزیزم که اخمتم قشنگه
عادت کردی وقتی میخوام غذا درست کنم روی کابینت بشینی و تماشا کنی و
البته بیشتر شیطونی .
اینجا هم نمیدونم یادم نیست چه چیزی میخواستی که نباید بهش دست
میزدی .تا بهت گفتم نمیشه بدم دستت زدی زیر گریه
یه روز که توی آشپزخونه مشغول انجام کارها بودم دیدم
که از توی قفسه قابلمه
ها یه قابلمه برداشتی و ار توی کابینت رنده رو اوردی و یه
سیب زمینی از توی
سبد سیب زمینی ها برداشتی و شروع کردی به رنده کردن.
بعد میگفتی که
داری اَم درست میکنی.فدات بشم دختر باهوش و زرنگ من
خاله قزی
و اماوقتی که میخوای به زور خودت رو توی کالسکه عروسکت جای بدی.
و یا وقتی که به زور توی سبد نشستی ناراحتی از اینکه
چرا جات راحت نیست
عاشق اینی که بری تو اتاقت و یکی یکی عروسکات رو بیاری
یکم باهاش بازی کنی و بری سراغ یکی دیگه.
و در آخر گل دراومد از حموم