بلال خوری
آرمینا 2 سال و 3 ماه و 23روز
سلام دردونه مامان .
وقتی که دزفول بودیم یه روز رفتیم مزرعه ذرت عموی خودم .
زحمت کشید و برامون بلال چید .
تو هم که عاشق بلالی .از همون اول که بلالها رو که دیدی
نوای ام ام سر دادی مونده بودیم چه زود تشخیص دادی اینایی
که روی ساقه ان بلال های مورد علاقه هستن
ایستاده بودی تماشاشون میکردی
بقیه در ادامه مطلب.....
اینجا چیده بودیم و باهاشون خوشحالی میکردی
یکم آب توی این جوی بود . تو هم کلوخ برمیداشتی و مینداختی و میگفتی آبه
بالاخره به سختی راضیت کردیم که بلالها رو نمیشه الان خورد
و باید ببریم خونه و کبابشون کنیم.اومدیم خونه که اتفاقا اون
روز بارونی بود .توی حیاط نشستیم و بلال خوردیم .
خدا رو شکر قسمتی از حیاط سقف داشت و اینجوری
بارون رو هم میدیدیم که خیلی باصفا بود.
اصلا به دهن و صورت سیاه این دختر بلال خور من توجهی نکنید