هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

دوسالی که گذشت...

1396/7/9 22:15
نویسنده : مامان مريم
419 بازدید
اشتراک گذاری
دوباره سلام...
میخوام این پستت بشه مروری بر این دوسالی که گذشت.
الان خییلی خانم شدی و 5 سال و 3 ماهه شدی.دوسال مهد کودک رفتی و امسال که پیش دبستانی هستی.حسابی شیطون و پرحرف
روزهای شیرین و شاد و گاهی ناراحت رو باهم پشت سر گذاشتم .
یه عضو جدید به خانوادمون اضافه شد.خدا بهت یه داداش گل داد.
اسمش آراد هست.
تو بهش میگی داداشی.و گاهی داااااداااشی
موقع بارداری من که واسه اومدنش لحظه شماری میکردی و همش میگفتی داداش کی میاد.وقتی که واسه خرید سیسمونیش رفته بودیم اینقدر ذوق داشتی که دوست داشتی همه مغازه رو بخری و همش میگفتی از این داداشم نداره از اون نداره
موقع بدنیا اومدنش خیلی نگران بودم دوروز که تو بیمارستان هستم ناراحت بشی یا اذییت بشی .ولی خداروشکر پیش مامان جون و خاله ها راحت بودی.

آراد بدنیا اومد و از اون به بعد یکم به مشکل برخوردیم.
ورود یه نوزاد رو نمیتونستی هضم کنی و اینکه بتونی متوجه بشی که با عروسکهات فرق داره.نمیشد ازت چشم برداشت میخواستی یا از تو گهواره درش بیاری یا دستش رو میکشیدی یا......
دوران سختی رو پشت سر گذاشتیم .هممون تحت فشار بودیم علی الخصوص خودت.
تا اینکه بعد از 1 ماه برگشتیم خونمون.و یکم اوضاع بهتر شد.کم کم شرایط رو پذیرفتی و متوجه شدی که اوضاع تغییر کرده و الان یه برادر داری.
الان آراد ما 9 ماه و نیمشه.خیلی شیرین و دوست داشتی شده.تو هم خیلی دوسش داری و خب گاهی هم یکم شیطنت میکنی و گریه اش رو در میاری
تو این مدت دوتا پسر خاله نازم خدا بهت داده.یکی بهراد🏻 پسر خاله مرضیه و داداش آجی مبیناس.
بهراد از آراد ما 25 روز کوچیکتره.
و ماهان گلی پسر خاله مهسا که هنوز 2 ماهش نشده.🏻حتما عکسهاشون رو میزارم.
دیگه بگم که🤔
آهان ...دوهفته ای میشه که به خونه جدید نقل مکان کردیم.امروز میگفتی خونمون رو دوست دارم
پیش دبستانیت رو در مهد پویان میری.نزدیکمون هست گاهی آراد رو تو کالسکه میزارم و پیاده میریم.گاهی هم بابا میبرت.قربونت بشم که با روپوش و مقنعه چقدرجیگر میشی.
تو پست بعدی عکس میزارم.اگه عکسی از این دوسال پیدا کنم اول اونا رو میزارم.
فعلا
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)