14 ماهگي فندق مامان
آرمينا عسلي 1سال و 1 ماه و 20روزه
عزيزم اول ميخوام يكم از كارات واست بگم .
اينقدر خانوم شدي كه معني همه حرفام رو متوجه ميشي خيلي هم
حرف گوش كن هستي
وقتي ميگم به چيزي دست نزن خيلي خوب گوش ميكني.
ميگم آرمينا بريم ددر.دوتا دستت رو مياري بالا و باي باي ميكني.
ميگم بريم لباست رو عوض كنم .لباست رو نشونم ميدي.
ميگم آرمينا لباست كو؟لباست رو ميگري دستت و نشونم ميدي.
كفشات رو كه ميبيني ميچسبوني به پات و ميخواي پات كني .
گل سرم رو ميزاري روي سرت يعني اينكه ميدوني جاش روي
موهاس.
موهات رو خيلي خوب شونه ميزني و تا شونه ميبيني به مو هات
ميكشي.
جورابت رو كه ببيني پات رو بالا مياري و ميچسبونيش به پات.
با اينكه هر موقع بابا خونه باشه يه سره بهش ميچسبي ولي وقتي
ميخواد بره سر كار ميري تا دم در دنبالش و باهاش باي باي ميكني .
هر موقع كسي باهات سلام ميكنه و ميگه دست بده دستت رو ميدي
با يه خنده خوشكل.
دستت رو به همه جا ميگيري و بلند ميشي
اينجوري..........
و اينجا كه خواب بودم بيدار شدم همچين منظره اي رو ديدم
ميگم آرمينا الو كن .
گوشي رو ميزاري در گوشت و ميگي: اااااااااي.از كنترل هم همين استفاده رو ميكني
از موقعي كه از دزفول برگشتيم شروع كردم به گوشه گوشه خونه رو
تميز كردن يعني يه خونه تكوني كوچولو.
و اما شما حسابي واسه مامان كار درست ميكني آخه عاشق
شلوغي و بهم ريختگي هستي
واسه خودت ميري و مياي
ببين...
اينجا كه داشتم توي كابينت رو تميز ميكردم
و اينجا كابينت مواد غذايي رو كه پفك گير اوردي و بدون تعارف شروع
كردي به ميل كرن چقدر هم خوشت اومده بود
اين عروسك رو خيلي دوست داري .
ميگم آرمينا ني ني رو نازي كن و تو هم دست ميكشي روش و نازيش
ميكني.واسه عروسك شعر ميخونم و ميگم لالاش كنيم ميزارمش رو
پات و تكونش ميدم ولالايي ميخونم كه خيلي دوست داري و با دقت
نگاه ميكني و گوش ميدي.
صداي خوروپف داره اينجا صداش رو زدم كه تعجب كردي
اين صندلي ماشينته كه از توي ماشين درش اورديم توي عكس بعدي
ميگم چرا و فعلا موقع غذا خوردن روش ميشيني آخه اينجوري تا آخر
غذات رو نوش جون ميكني
واما اين آرمينا و ماشينمون كه البته ديگه نيست .ديروز فروختيمش .
و تا دوماه ديگه كه ماشين جديدمون مياد ماشين نداريم .گفتم يادگاري
بندازي آخه اين ماشين يار وفادار ما از 7 سال پيش دقيقا بعد از
ازدواجمون با ما بوده. اينجا حياط خونمونه و انگورهاي خوشمزش
و اينجا به نظرت چكار ميكني؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
توي آشپرخونه بودم كه ديدم يه سره سرت زير كابينته و دستت رو
ميكشي اون زير و ميگي ااااااااااااااااي . حالا كه نگاه كردم ديدم كه
توپت رفته اون زير.پس اينه همه تلاش واسه توپه بوده از اون روز
همش ميري و زير كابينت رو نگاه ميكني
در اينجا رفته بوديم رستوران كه واست صندلي اوردنت مثل يه خانم
نشستي و غدا خوردي
و تازگي دهنت رو اينجوري ميكني