ادامه عكسهاي نوروز
آرمينا در فروشگاه سيسموني عمو كه همه لوازم و سيسمونيت رو از عمو خريدم
اين بار از عمو واست صندلي ماشين خريديم فدات بشم كه خيلي خوشت اومد شكر خدا دوست داري وهرموقع سوار ماشين ميشيم مثل يه خانم سر جاي خودت ميشيني
هر كجا ظرف ميوه ميديدي بدو به سمتش ميرفتي واسه خودت برميداشتي
يه جاي ديگه خيار برداشته بودي كه با دندوناي خوشكلت اينجوريش كردي منم از ترس اينكه نپره گلوت ازت گرفتم
رودخونه دز
يه چيز بگم و اون اينكه به خاطر مريضي دكتر تاكيد كرد كه حتما نزاريم هوا به سرت بخوره واسه همين مجبور بودم كلاه سرت بزارم و با اينكه هوا خوب بود لباس مناسب تنت كنم
اولش خواب بودي ويكم بعد بيدار شدي
اينجا خونه مامان جونه به خاطر اينكه ماشين جا نداشت روروئك خودت رو نبرديم واين روروئك دختر خاله مبيناس هر موقع سوارت ميكردم بدو ميرفتي سراغ اين درختچه و برگاش رو ميكشيدي و باهاش مشغول ميشدي
اين هم عكسهاي هنري مامان
بدون شرح
آرمينا و مبينا