يه روز تعطيلي خوب

اين روزا مشغول خونه تكوني بودم و فرصت نكردم بيام نت .آخه قبل از عيد زود رفتيم و خونه نبوديم منم فكر كردم اگه اون موقع خونه تكوني كنم يه ماهي كه نيستيم حسابي همه جا رو خاك ميگيره واسه همين گذاشتم واسه موقعي كه برگشتيم بابايي هم دستش درد نكنه خيلي كمك مامان كرد .

خلاصه اينكه روز جمعه مشغول كارها بوديم و شما هم خوشحال از اينكه دورو ورت شلوغه مشغول شطوني وبازي كه يكي از دوستاي خانوادگي زنگ زد وگفت باهم بريم بيرون.با وچود خستگي زياد قبول كرديم و رفتيم خونشون وبعد باهم رفتيم استخر ماهي .جاي بزرگ وهمين طور فضاي سبز زيبايي داشت با استخرهاي پر از ماهي دوساعتي نشستيم عصرانه خورديم ويه گشتي همون جا زديم وكم كم هوا سرد ميشد كه برگشتيم خونه .كه در كل بعدازظهر خوبي بود و شما هم دختر خوبي بودي.

ديروز كه تعطيل بود  مهمون داشتيم يكي از دوستامون به عنوان عيد ديدني اومدن خونمون يه دختر شيرين زبون دارن به اسم هوران سه سالشه حتما بزرگ شديد دوستاي خوبي واسه هم ميشيد .به پيشنهاداونها رفتيم پارك نزديك خونمون .بعد از دو روز بارندگي هوا خيلي عالي بود يه ساعتي قدمي زديم و هوايي تازه كرديم كه خيلي چسبيد .

اينم عكساش

هوران و آرمينا

 اين رو بگم كه گردش و بيرون رفتن رو خيلي دوست داري وتا لباس بيرون ميپوشم و يا لباسهاي خودت رو ميبيني از خوشحالي جيغ ميزني ودست و پا زنان ميخواي بغلت كنيم

وقتي بابا ميخواد بره سر كار باز همين كار رو ميكني و ميخواي كه باهاش بري و خودت رو ميندازي بغلش .منتظريم هوا خوب بشه كه با مامان و بابا هر روز بريم بيرون