پايان 6ماهگي
آرميناي مامان داره وارد7ماهگي ميشه گاهي
وقتا وقتي به گذشته فكرميكنم باورم نميشه
كه چقدر ايام به سرعت باد ميگذره وتو داري
هر روز و هر روز جلوي چشماي ما بزرگتر
وبزرگتر ميشه .يه موقع هايي ميمونم نگات
ميكنم وياد موقعي ميافتم كه اولين بار تو رو
توي بغلم گذاشتن چقدر كوچولو مظلوم بي
دفاع بودي.وتنها توانايي كه داشتي گريه كردن
وشير خوردن بود.با وجود درد زياد ولي حس
خيلي خوب وشيريني بود كه شروع به شير
خوردن كردي.نميدنم شايد به خاطر
اينكه شكر خدا آروم بودي واهل گريه نبودي
ومامان رو اذيت نكردي ميگم خيلي زود گذشت.
بهر حال ميخواستم برات از كارهايي كه توي
اين ماه انجام ميدي بگم كه يهو جوگير شدم
وياد گذشته كردم اشكال نداره يكم واسه
دخترم درد ودل كردم .
اما از كارها يا خصوصياتت بگم كه دخترم
حسابي باهوش ودانا شده.
عاشق موقعيم كه صدات ميزنم و آروم
برميگردي واسمت رو ميشناسي.
توبغل بابايي خيلي آروم ميگيري چونكه بغلت
ميكنه و دورت ميده.وموقعي كه تو بغل بابايي
چشمت اينور واونور دنبال مامان ميگرده يه
موقعي بابايي ميگه آرمينا هر دوتامون رو
ميخواد كه پيشش باشيم.وقتي بابا از سر كار
مياد نميدوني واسش چكار ميكني از
خوشحالي جيغ ميكشي ودست وپا زنان
ميخواي بغلت كنه .مثل ديروز عصر بابا بعد
از سركار رفته بود استخر وخيلي خسته
بودولي با اين وجود كلي تو بغلش بودي
وباهات بازي كرده.
وقتي تو بغل بابايي بينيش رو ميگيري و وقتي
توبغل ماماني موهام يه سره تو دستته و
ميكشيشون نميدوني چقدر درد داره
هميشه و هرجا هركس رو ميبيني واسش
ميخندي چند روز پيش برده بوديمت چشم
پزشك واسه چكاب اينقدرواسه منشي و دكتر
خنديدي كه دكتر گفت بچه شما گريه هم ميكنه
.خيلي دخمل خوبي بودي وموقعي كه قطره
ريختند تو چشمت واسه معاينه اصلا گريه
نكردي كه منشي كلي باهات ذوق كرد وشكر
خدا دخملي چشماش خوب خوبن وهيچ
مشكلي ندارن.تو بازار وخيابون كه تو بغلمون
باشي هر كسي رو ميبيني از پشت سر
واسش ميخندي باهاش حرف ميزني.
همانطور كه قبلا گفتم عاشق تلفن و كنترل
تلويزيوني.دوبارهم با كنترل بازي ميكردي كه
چنان محكم خورد توسرت كه تا چند لحظه نفست بالا نميومد و گريه ميكردي. بميرم
مامان بعد از چند لحظه يادت رفت.
باغلت خوردن ازیه طرف به طرف ديگه ميره و با
سينه خيز هر چي كه بخوايي به دست مياري.
سوپ رو خيلي دوست داي و دو يا سه بار در
روز ميخوري و يه وعده فرني براي صبحانه.
اما بگم از خوابيدنت .دو يا سه ساعت بيداري
ونيم ساعت ميخوابي.بعد از نيم ساعت مثل
اينكه يه ساعت بالاي سرته وزنگ ميزنه ودقيقا
بعد از نيم ساعت بيدار ميشي وشب هم
بستگي داره اگه بابا شب كار باشه يعني ما تنها باشيم 11خوابي ولي اگه بابا
خونه باشه تا12 يا1 شب بازي ميكني وبيداري.
خبري از دندون درآوردن نيست اينجوري مامان
هم راحتتره و به خاطر قطره آهن فعلا نگران
دندونات نيستم كه نكنه سياه بشه .