هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

متفرقه های مهر ماه

1393/8/17 0:26
نویسنده : مامان مريم
429 بازدید
اشتراک گذاری

آرمینا 2 سال و3 ماه و 14 روزه

 

سلام عســــــــــــــــل مامان.

 

یه سری عکس از مهر ماه باقی مونده که مثل همیشه با عکس واست تعریف میکنم.

 

خیلی به نقاشی کشیدن علاقه مند شدی .دفترت و مداد رنگی هات رو میاری و

شروع میکنی به خط خطی کردن .و مرتب رنگ مدادت رو عوض میکنی .خیلی دوست

داری که برات نقاشی بکشم .دفترت رو میزاری جلوم و میگی که برات ببعی بکشم و

با اشتیاق منتظر میمیونی تا تمام بشه رنگهای مدادها رو هم واست میگم. وقتی که

 

میگم که نقاشی رو رنگ کنیم و تو هم خط خطیش میکنیخندونک

 

فدات بشم عزیزم که چه خوشکل مداد رو دستت میگیری اونم با دست چپبغل

 

بقیه در ادامه مطلب....

 

 

 

در حال بستنی خوردن .خیلی دوست داری که بستنی رو خودت بخوری.اگه یه ذره از

قاشقت بچکه صدام میزنی مــــــــــــامـــــــــــــــــــان  این....  تا بیام پاکش کنمآرام

وقتی خودم بهت میدادم دو دقیقه ای تموم میشد ولی وقتی خودت میخوری یه نیم

ساعتی مشغول میشیخندونک

 

این گربه سخن گوه.

 

چند روز بود که خیلی بهش علاقه مند شده بودی.این گربه هرچی که بگی تکرار

 

میکنه واسه همین خیلی دوسش داری وخیلی ذوق میکنی  واسه تقویت

صحبت کردنت خیلی خوبه

 

وقتی میخواستی غذا بخوری اول باید به پیشیت میدادی .وقتی هم که

 

میخوابیدی باید پیت زیر پتو میخوابید

 

در خواب نازبوس

 

درست کردن صندلی با متکا ابتکار خودتخنده

 

 

یه روز آفتابی تو حیاط 

 

این سویشرت رو یک ما پیش واست خریده بودم .یک هفته کامل تنت بود و تا

 

میومدم که از دستت قایمش کنم متوجه میشدی و دنبالش میگشتی.این خرس

 

که تو بغلته هم یکی از اون عروسکهاته که چند روزی بود که بهش علاقه مند

 

شده بودی و همه جا همرات بود.

 

 

یه روز دیگه که مهربون شده بودی و میخواستی که سویشرتت تن خرسیت

باشهآرام

 

ا

در حال انگشت زدن به کیک.

 

این کیک رو خودم درست کردم که خیلی دوست داشتی.حسابی با انگشت

 

خامه روش رو خوردی

 

جای همه دوستان مزش هم عالی بود

 

 

قربون پیچش موهای بلوندت بشمبوس

 

 

یه روز آفتابی سه تایی رفتیم پارک و یه دل سیر بازی کردی .بابا محکم تابت

میداد تو هم جیغ میکشیدی و بلند بلند میخندیدی

 

 

آرمینا و اسبش که خیییییلی دوسش داری

 

 

در حال سوپ خوردن.وقتی که ما غذا میخوریم جات روی میزهمتنظرروی صندلی زیر

پات یه متکا میزارم که قدت به روی میز برسه و راحتتر بتونی غذا بخوری ولی یکم

که نشستی میخوای بیایی روی میز.آخه اونجوری نمیتونی شیطونی کنی

ودستت به همه چیز نمیرسهزبان

 

 

بابا میخواست قفس  قناری رو تمیز کنه نشسته بودی جلوی قفس و بهش

 

میگفتی ام ام خندهدیده بودی بابا واسش دونه اورده میخواستی بهش بدی.فدای

 

دل مهربونت مامانیبغل

 

 

به محض اینکه بابا پیاده بشه سریع میری سر جاش و رانندگی میکنی تازه

صداش رو هم در میاری.هووووووم هوووووومخنده

 

 

چند روزی بود این مدلی راه میرفتیتعجب

 

 

دخمل پشت میز نشین منبوس

 

 

و این هم یه خواب قشنگه دیگه.محبت

فدای چهره معصوت بشم منبوس

این پست هم خیلی طولانی شد .فعلا بای بای .بوس

 

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

الهام
17 آبان 93 14:25
چه ژست قشنگی گرفته وقت نقاشی کشیدن چه جالب من تو گوشی گربۀ شخن گو دیده بودم ولی فکر نمی کردم در واقعیت وجود داشته باشه ولی فکر کنم روی تشویق شدن بچه ها به حرف زدن موثر باشه منم بودم اجازه نمی دادم سویشرت به این نازی رو از تنم دربیارند مشخصه خرسی رو خیلی دوست داره که اجازه داده سویشرت شو بپوشه کیک هم نوش جون مشخصه هنرمندی خانم رانندگی تو عشقه خاله جونو همین طور پشت میز نشینی ت و
مامان مريم
پاسخ
مرسی الهام جون بله هست هر جاش بزنی یه صدا میده و هر چی که بگی تکرار میکنه مثل همون برنامه تو گوشیخیلی لطف داری عزیزم بله خرسی رو خیلی دوست داشت .چونکه الان دیگه باهاش بازی نمیکنه و کنار گذاشتش و رفته سراغ اسباب بتزی های دیگه اش
مامان سحر
17 آبان 93 16:11