متفرقه های مهر ماه
آرمینا 2 سال و3 ماه و 14 روزه
سلام عســــــــــــــــل مامان.
یه سری عکس از مهر ماه باقی مونده که مثل همیشه با عکس واست تعریف میکنم.
خیلی به نقاشی کشیدن علاقه مند شدی .دفترت و مداد رنگی هات رو میاری و
شروع میکنی به خط خطی کردن .و مرتب رنگ مدادت رو عوض میکنی .خیلی دوست
داری که برات نقاشی بکشم .دفترت رو میزاری جلوم و میگی که برات ببعی بکشم و
با اشتیاق منتظر میمیونی تا تمام بشه رنگهای مدادها رو هم واست میگم. وقتی که
میگم که نقاشی رو رنگ کنیم و تو هم خط خطیش میکنی
فدات بشم عزیزم که چه خوشکل مداد رو دستت میگیری اونم با دست چپ
بقیه در ادامه مطلب....
در حال بستنی خوردن .خیلی دوست داری که بستنی رو خودت بخوری.اگه یه ذره از
قاشقت بچکه صدام میزنی مــــــــــــامـــــــــــــــــــان این.... تا بیام پاکش کنم
وقتی خودم بهت میدادم دو دقیقه ای تموم میشد ولی وقتی خودت میخوری یه نیم
ساعتی مشغول میشی
این گربه سخن گوه.
چند روز بود که خیلی بهش علاقه مند شده بودی.این گربه هرچی که بگی تکرار
میکنه واسه همین خیلی دوسش داری وخیلی ذوق میکنی واسه تقویت
صحبت کردنت خیلی خوبه
وقتی میخواستی غذا بخوری اول باید به پیشیت میدادی .وقتی هم که
میخوابیدی باید پیت زیر پتو میخوابید
در خواب ناز
درست کردن صندلی با متکا ابتکار خودت
یه روز آفتابی تو حیاط
این سویشرت رو یک ما پیش واست خریده بودم .یک هفته کامل تنت بود و تا
میومدم که از دستت قایمش کنم متوجه میشدی و دنبالش میگشتی.این خرس
که تو بغلته هم یکی از اون عروسکهاته که چند روزی بود که بهش علاقه مند
شده بودی و همه جا همرات بود.
یه روز دیگه که مهربون شده بودی و میخواستی که سویشرتت تن خرسیت
باشه
ا
در حال انگشت زدن به کیک.
این کیک رو خودم درست کردم که خیلی دوست داشتی.حسابی با انگشت
خامه روش رو خوردی
جای همه دوستان مزش هم عالی بود
قربون پیچش موهای بلوندت بشم
یه روز آفتابی سه تایی رفتیم پارک و یه دل سیر بازی کردی .بابا محکم تابت
میداد تو هم جیغ میکشیدی و بلند بلند میخندیدی
آرمینا و اسبش که خیییییلی دوسش داری
در حال سوپ خوردن.وقتی که ما غذا میخوریم جات روی میزهروی صندلی زیر
پات یه متکا میزارم که قدت به روی میز برسه و راحتتر بتونی غذا بخوری ولی یکم
که نشستی میخوای بیایی روی میز.آخه اونجوری نمیتونی شیطونی کنی
ودستت به همه چیز نمیرسه
بابا میخواست قفس قناری رو تمیز کنه نشسته بودی جلوی قفس و بهش
میگفتی ام ام دیده بودی بابا واسش دونه اورده میخواستی بهش بدی.فدای
دل مهربونت مامانی
به محض اینکه بابا پیاده بشه سریع میری سر جاش و رانندگی میکنی تازه
صداش رو هم در میاری.هووووووم هووووووم
چند روزی بود این مدلی راه میرفتی
دخمل پشت میز نشین من
و این هم یه خواب قشنگه دیگه.
فدای چهره معصوت بشم من
این پست هم خیلی طولانی شد .فعلا بای بای .