هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

يك تا دو ماهگي

1392/9/1 14:19
نویسنده : مامان مريم
253 بازدید
اشتراک گذاری

  

شلک های محدثه 

يارب آن نوگل خندان كه سپردي به منش

  

ميسپارم به تو از دست حسود چمنش

 

يك ماه بعد از تولدت اومديم خونه خودمون تو اين مدت هم حسابي مامان جون رو زحمت داديم. بزرگ شدي بايد حسابي ازش تشكر كني.

من و بابا كه تنهايي خونه رو ترك كرده بوديم حال سه نفري برگشته بوديم نگران بودم نكنه تو راه خوزستان تا اراك خسته بشي ولي نه همش خوابيدي.وحسابي دختر خوبي بودي.

رسيديم خونه حمامت كرديم راستي حمام كردن رو خيلي دوست داري يه موقع هايي هم تو حمام ميخوابي

ديگه الان مامان رو ميشناسي و همش لبخند ميزني.

 

مهمون هايي داشتيم كه واست كلي هديه اوردن

مامان جون كه دستش درد نكنه

واست يه عروسك خوشكل اورده بود

اينم هديه خاله مهسا

واينا هديه مبينا دختر خاله مرضي

 مبينا عزيز خاله

واين هم هديه يزدان خاله

اين يزدانه كه 5ماه ازت بزرگتره

 

بای بای

واين هديه زنداييه از كيش اورده

واينها هم هديه دوست باباييه

چند روز پيش كه رفته بوديم بازار اينا رو واست خريدم

وخلاصه اين كه:

هميشه آروم بودي و در حال دست و پا زدن وقتي هم كه مارو ميديدي يه خنده خوشكل تحويلمون ميدادي كه دل ماماني واست ضعف ميرفت.

خيلي هم سحر خيزي نهايت تا 8صبح ميخوابي ونميذاري كه مامان خوش خوابت بخوابه و ميخواي كه باهت بازي كنيم .

از چله كه در اومدي شرع كردي به دست خوردن.

دستت رو مشت ميكردي و يواش يواش بهش زبون ميزدي ماماني فدات بشه خيلي با نمك ميشدي.

صداي اا درمياري و و خيلي دوست داري كه بغلت كنيم و دورت بديم چونكه اينطوري همه جا رو ميتوني به خوبي ببيني.

توي خواب هم خيلي ول ميخوري وهمش نگرانم نكنه پاهات از تخت آويزان بشن. خلاصه دختر مامان هر روز شيطون تر ميشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)