تولذ تا يك ماهگي

 تولد تا یک ماهگی

 آرمینا:        

                       دختر همیشه پیروز

                         الهه زیبایی

همیشه آغازها زیباست مثل تولد ......مثل طلوع

قصد دارم برای دختر عزیزم آرمینا بنویسم از خاطرات قشنگ کودکی اش تا وقتی بزرگ شد بخواند و بداند مادر چقدر دوستش دارد و بداند و به یادش باشد که برای بزرگ شدن باید از کودکی گذشت ومن لحظات کودکی اش را ثبت میکنم  تا در خاطرش بماند.

خداوند!!!!!

پناهش باش یادش باش

جهان تاریکی محض است

میترسم کنارش باش

مامانی امروز که شروع به درست کردن این وبلاگ واست شدم   چهار ماه و 5روزت شده امیدوارم بتونم لحظه لحظه قشنگ زندگیت رو واست ثبت کنم.

آرمینا دختر گل مامان و بابا روز 3 امرداد 91 13 ساعت 5|20 صبح روز سه شنبه به دنیا اومد و خانواده ما سه نفره شد.

آرمینا با وزن 2900 و قد50 و دور سر 37 متولد شد دخترم خیلی کوچولو بودی و وزنت کم بود با توجه به سونوگرافی ما انتظار 3200_3300 روداشتیم ولی خوب شما خیلی عجله داشتید از تاریخ سزارین هم 4روز زودتر به دنیا اومدی.فکر کنم زودتر می خواستی بیای پیش مامان و بابا.

اینم عکسهای موقع تولدت

دختر مامانی اینقدر کوچولو بودی که واسه راحتتر گرفتنت قنداقت میکردیم دست مامان جون درد نکنه

تا دوهفته اصلاچشات رو باز نمیکردی موقعی هم که باز کردی با یکم نور زود چشات رو میبستی

این اولین باری بود که چشمات رو باز کردی

اینم موقعی که خواب بودی

البته همیشه خواب بودی همه هم اعتراض میکردن که چرا این همه میخوابی این رو هم بگم که خیلی دختر خوبی بودی و اصلا گریه نمیکردی موقعی که بیدار بودی خودت بازی میکردی و دست و پا میزدی قربون دخمل آروم و صبورم بشم.

کیک تولد مامانی موقعی که22 روزت بود

 این دسته گل رو بابایی واسمون اورد بیمارستان

این هم دسته گل خاله مهسا

دستش درد نکنه.