هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

عكسهاي محرمي

1392/8/30 15:41
نویسنده : مامان مريم
227 بازدید
اشتراک گذاری

 

آرمينا 15 ماه 22 روزه

 سلــــــــــــــــــــــــــــام بر نفس مامان .

 همونطوري كه گفتم امسال دومين محرمي بود كه پيش ما بودي .ولي اولين باري بود كه هيئت ها رو ميدي و خيلي جالب نگاه ميكردي

 تاسوعا با خاله اينا رفتيم بيرون كه بيشتر بغل مبينا جون بودي عكسات رو ببين.........

 

ديشب رسيديم خونه. با دوست بابايي رفته بوديم وتوي ماشين بيشتر خواب بودي.

وقتي رسيديم بيدار شدي و تا بابايي رو ديدي ذوق كردي و پريدي بغلش .

اما بگم از اوضاع  واحوالت در اين چند روز و در جوار مامان جون و بابا جون .

اول كه حسابي بابا جون لوست ميكرد و ميبردت بيرون .سر كوچه خونه مامان جون اينا به سطل زباله بزرگ هست كه چند تا گربه هميشه اونجا هست .باباجون كه ميبردت در حياط گربه ها رو كه از دور ميديدي دست ميكشيدي به سمتشون و ميخواستي بري پيششون .و نگاه گربه ها ميكردي و ميگفتيم پيشي كو؟بهشون اشاره ميكردي.

واااااي از صحبت كردنت بگم كه به همه چيز ميگفتي اَم .

نميدونم چرا اينجوري شده بودي انگار كه سي ديت گير كرده باشه  .

مثلا بيرون رو نشون ميدادي ميگفتي اَم.غذا ميخواستي ميگفتي اَم.ميخواستي جوراب پات كنم ميگفتي اَم اَم.حال ما بايد كلي ميشستيم فكر ميكرديم تا منظورت رو از اَم بفهميم .هركه نميدونست فكر ميكرد گرسنه اي كه همش ميگي اَم .

واسه بابا كه تعريف ميكردم كلي ميخنديد .ولي نميدونم چطور شده كه تا اومديم خونه خوب شدي .

راه رفتنت يكم بهتر شده و كم كم داري اولين قدمهات رو برميداري وقتي دستات رو ول ميكنيم دو سه قدم مياي جلو و خودت رو ميندازي بغلمون . يه دستت رو كه بگيريم خوشكل با ما راه ميري البته نا گفته نماند كه باباجون خيلي باهات تمرين كرد. ميگفت يه هفته ديگه بمونيد آرمينا راه ميافته چشمک

هاااااااااااا .يادم رفت بگم كه اين بار هم دوباره با رفتنمون سرما خوردي نميدونم چرا هر چقدر ازت مواظبت كنم ولي با سرماميخوري..يه چيز ديگه اينكه رفتيم آتليه و چند تا عكس جيگر و خوشكل انداختي .دفعه ديگه كه رفتيم ميارمشون.

امروز هم كه بابا عصر كاره  وخيلي بيقراي ميكردي فكر كنم به خاطر سرما خوردگيت اينجوري شدي و شايد هم تنها شديم و  يكم مامان رو اذيت كردي از ساعت 4 كه بابا رفته سر كار يه سره بغلم بودي .نيم ساعتي ميشه كه با مكافات و به لطف شعر حسني خوايدي .

فعلا باي باي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

خاله کمیل و کیان
26 آبان 92 23:30
چه ناز شدی عزاداریتون قبول باشه مامانی قبلا پیشمون بیشتر میامدین اما حالا..............
مامان مريم
پاسخ
مرسي عزيزم به خدا اينجوري نيست الان ميام
الهام مامان علیرضا
27 آبان 92 17:05
دخملی میخواسته چشم نخوره می گفته:" اَم"، وگرنه شیرین زبون خاله شه مریم جون عزاداریتون قبول چه خوب که از دسته ها هم عکس گرفتی من که اصلا از خونه بیرون نرفتم و حتی یه دونه دسته هم ندیدم
مامان مريم
پاسخ
لطف داري عزيزم بر عكس من خيلي ديدن هيئت ها رو دوست دارم ولي فقط روز تاسوعا بيرون رفتم
nira
27 آبان 92 19:46
سلام چه دختر خانوم نازی دارین خدا حفظش کنه مرسی که به ما سر می زنین رمزو براتون خصوصی می ذارم
مامان مريم
پاسخ
مرسي از لطفت غزيزم سوشيانس جون رو ببوس
مامان نونا
28 آبان 92 17:11
تاتی کردن آرمینا مبارک رایان به جای آم میگه نام
مامان مريم
پاسخ
مررررررسي عزيزم رايان جون رو ببوس
نرگس مامانه باران
28 آبان 92 17:45
ای جونم چه بامزه همش میگه ام عکساشم قشنگه مثله همیشه
مامان مريم
پاسخ
نرگس جون لطف داري
ساراکوچولو
29 آبان 92 11:20
ماشالله به آرمینا جون عزیزم ...انشالله همیشه باخدا باشی...سری به وب سارابزنی نفسم اخه آمار بازدید پایینه ومنم بعد مدتها آپ شدم
مامان مريم
پاسخ
]چشم عزيزم حتما اومدم