روزهاي آذر ماهي....
آرمينا 16 ماه و 25 روزه
جونم واست بگه كه اين روزا خيلي زود دارن ميگذرن و تو هر روز شيرينتر از قبل ميشي.ومن همش به اين فكر ميكنم كه اين روزا ديگه تكرار نميشه و سعي ميكنم همه لحظات شيرين رو به خوبي به ذهنم بسپارم و از بودن با هم بودنمون بهترين لذت رو ببرم.
يه كارايي ميكني .مثلا ميخواي خودت رو لوس كني مياي و ما رو
ميبوسي و البته صورتمون رو هم خيس ميكني.
يه روز ظهر سه تاييمون خوابيده بوديم تو كه زودتر از خواب بيدار شده بودي يكم كه بازي كردي حوصلت سر رفته بود و ميخواستي ما رو بيدار كني .يه بار من رو ميبوسيدي و يه بار بابا رو .توي عالم خواب و بيداري حواسم بهت بود كه چيكار ميكني ميومدي پيش من و ميبوسيديم.
اينجوري:پفــــــــــــــــــــــــ.
ميرفتي سراغ بابايي و پفـــــــــــــــــــــــــــــ.
والبته صورتمون رو هم خيس ميكردي.خوب ديگه اينجوري شد كه موفق شدي بيدارمون كني .
ميگم ببعي ميگه:ميگي:بـــَــــــ بَـــــــــــ
ميگم كلاغ ميگي:بَر
گنجشك: ميگي بَـــــــــــــر
براي ديدن بقيه شيرينكاريهات لطفا بيا ادامه مطلب...............
يكم ياد گرفتي جوراب پات كني.قسمت كش جوراب رو ميگري و ميزاري نوك پات.خيلي جوراب دوست داري اگه ببيني پات نيست حتما بايد پات كنيم.
وقتي ميخوام ناخن هات رو بگيرم مثل يه خانم ميشيني و نگاه ميكني وقتي كه ناخن گرفتن دستت تموم شد پات رو مياري جلو كه ناخن هاي پات و بگيرم .هميشه اگه سه بار ناخن دستت رو بگيرم يه بار ناخن پات رو ميگرفتم ولي الان رضايت نميدي .منم الكي ناخن گير رو به پات ميزنم يعني دارم ناخن ميگيرمآخه وقتي ناخن نداري چيكار كنم .تازه وقتي يه پات تموم شد پات رو جمع ميكني و پاي ديگه ات رو مياري جلو و همينطور اينكار رو ميكني.خوشت مياد منم بايد يه جوري ناخن گير رو از جلوت بردارم تا يادت بره ماجرايي داريم.هاااااااااااااا
تازگيها بيشتر به تلويزون علاقه نشون ميدي.برنامه فتيله ها وعمو پورنگ رو دوست داري.وهمينطور آهنگ و شو .ميري جلوي تلويزيون و دستات رو مياري بالا و ميرقصي.و يه موقع هايي چنان با دقت نگاه ميكني و محو tv ميشي كه نگو......روز جمعه ظهر خوابيده بوديم كه يه ساعت بعد بيدار شدي حوصلت سر رفته بود و ميخواستي بيدارم كني و از اون جايي كه خيلي خوابم ميومد شبكه دو برنامه عمو پورنگ رو واست گرفتم .پيشم دراز كشيدي و نگاه ميكردي يكم خوابم برد كه با صداي خندت بيدار شدم ديدم كه به كاراي عمو پورنگ ميخندي.فكر كنم يه ربعي داشتي نگاه ميكردي كه بابا از سر كار اومد تا صداي در رو شنيدي رفتي سراغ بابايي.
يه نما ازتلويزيون ديدن
چند وقتي بود كه عادت كرده بودي موقع غذا خوردن بشيني توي فرغون اسباب بازيهات.اينجوري...
ما هم فكر كرديم كه اگه صندلي داشته باشي موقع غذا خوردنت ميشيني روش كه خيلي بهتره. اين شد كه واست يه صندلي خوشمل خريديدم كه خيلي دوسش داري.
برات از برنامه هاي عمو پورنگ و فتيله ها ضبط كردم موقع غذا خوردنت ميشيني رو صندلي و برنامه هات رو نگاه ميكني .هم غذات رو كامل ميخوري و هم اينكه ديگه نميخواد مثل قبل با ظرف غذات و قاشق دنبالت باشم آخه عادت داشتي موقع غذا خوردن بازي كني. ولي حال ديگه خيلي خوب شده .و تا آخر برنامه از جات تكون نميخوري.
ابراز احساساتت موقع ديدن برنامه ...
دور زدن صندلي
وقتي بخوايم بشينيم پاي كامپيوتر جاي تو هم روي ميز كامپيوتره اينجوري....
وقتي بابا برات اسپند دود ميكنه خيلي دوست داري و ذوق ميكني و دوست داري كه با دستت دودها رو بگيري اينجوري....
شيطوني كردن موقع نبات شكوندن مامان.
برات يه النگو لنگه النگوي قبليت خريديم كه خيلي به دستت خوشكل ميشه ببين....
ميگم آرمينا النگوت كو؟نشونم ميدي
ميگم آرمينا گوشوارت كو؟ گوشوارت رو نشونم ميدي
ديروز برات اين چكمه هاي ناز رو خريديم .واي خيلي دوسشون داري و ميزاري به پات و ميگي كه پات كنيم .و وقتي ميوشي نگاشون ميكني و ميخندي و بهشون دست ميكشي.قربونت بشم كه معني لباس نو رو خيلي خوب ميدوني.
حياط برفي
و در آخر عروسك نازم
بووووووووووووووووووووووووس