يه روز خوب آفتابي
آرمينا 16 ماه و 6 روز
امروز بابا صبح كاره .صبح ساعت 9/5 بيدار شديم .يعني بيدارم كردي.ديدم هوا خيلي خوبه و خورشيد گرماي خيلي خوبي داره
و از باد و طوفان خبري نيست.
يعني دوروزي ميشه كه دوست داشتم ببرمت بيرون
ولي يا ابري بود و يا باد و طوفان .
خلاصه صبحونه خورديم ولباس پوشيديم و رفتيم پارك نزديك خونمون.
از همون اول كه گفتم بيرم بيرون خيلي خوشحال شدي ولباست رو نشونم ميدادي يعني اينكه لباس بپوشيم.
وموقعي كه از دور پارك رو ديدي اينقدر خوشحال شدي و
ذوق كردي كه ميخواستي از كالسكه بياي بيرون و اجاز نميدادي كه برسيم تا خودم پيادت كنم
حسابي تاب بازي و يكم سرسره بازي كردي.عكسات رو ببين.....
لطفا بياييد ادامه مطلب............
اينقدر خوشحال بودي كه همه جا رو نشونم ميدادي
يه ساعتي بازي كردي و در راه برگشت به خونه در حال خوردن ويفر مورد علاقه ات :رنگارنگ
وقتي اومديم خونه ناهار واست ماكاراني درست كردم غذاي مورد
علاقه ات كه بااشتها اينجوري خوردي
فدات بشم كه سعي ميكردي با چنگال بخوري ماكاراني رو با دست ميذاشتي روي چنگال و ميذاشتي توي دهنت
و بعد يه خواب خوب رفتي.
خوشحالم از اينكه تونستم كاري كنم كه امروز بهت خوش بگذره و خوشحال باشي خوشحالم از خوشحال بودنت