خياطي با اعمال شاقه
حكايت خياطي با اعمال شاقه
حكايت خياطي كردن مامان همراه با شيطنتهاي آرميناست.
قبلا گفته بودم ميخوام برم كلاس خياطي آخه واقعا علاقه دارم
ولي هر بارتصميم ميگيرم ميرم چرخ رو ميارم پايين و
يكم خياطي ميكنم ولي بعد از دو روز عاصي از شيطنتهات
چرخ رو جمع ميكنم
و دوباره پشيمون ميشم چونكه با وجود كنجكاويهاي زيادت نميشه
پاي چرخ نشست .
قيچي رو از جلوي دستت برميدارم بشكاف رو ميبري .
بشكاف رو از دستت ميگيرم جعبه نخ و سوزن رو ميبري.
درش رو محكم ميبندم كه باز نشه اينقدر ميكوبيش زمين كه باز ميشه.
دارم پارچه رو قيچي ميزنم از زير دستم ميكشيش.
پارچه زير چرخه دارم ميدوزم كه يهو ميكشيش.
قبلا يه بار دستت گير كرد زير كاربر چرخ الهي بميرم كلي خون اومد .
تازه همش حواسم رو ميدم نزديك كه بياي با چرخ كار نميكنم .
خلاصه برنامه اي داريم باهات .
اگه هم ديدي حواسم بهت نيست غر ميزني و خودت رو ميندازي بغلم كه با چرخ كار نكنم .
تازگيها كه ميري اونور چرخ و باهام دالي بازي ميكني.اينجوري...
ويا پاي من رو از روي پدال كنار ميزني و پاي خودت رو ميزاري واينجوري...
جالب اينه كه پات رو بلند نميكني .با دست پاچه شلوارت و يا به دستت
پات رو بلند ميكني و روي پدا ل ميزاري .
واااااااااي من و بابا اينقدر به اينكارت خنديديم و تو هم اصل كاري به ما
نداشتي و همچنان تلاش ميكردي كه به پدال فشار بدي.
فداااااااي دختر كنجكاو و شيطونم بشم مــــــــــــــــــن