هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

هفته اي كه گذشت

1392/3/21 23:28
نویسنده : مامان مريم
275 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه هفته پيش نيمه شب بود كه عمه و عمو اينا رسيدن خونمون.شما در  خواب

ناز و بقيه دوست داشتن كه بيدارت كنن وآجي سارا كه تا مدتي بالاي سرت بود و

نگات ميكرد. خلاصه حدود 4صبح بود كه خوابيديم كه ساعت 7/5 صبح شما از خواب

بيدار شدي حال هي من خواستم باهات آروم حرف بزنم كه بقيه بيدار نشن آخه

خيلي خسته بودن.هر چي من سعي ميكردم فايده نداشت اول صبحي آواز خوندنت

اومده بود همچنان ميخوندي.

كه اولي آجي سارا بيدار شد اول با حالت عجيبي نگاهش ميكردي و يكم لبخند ميزدي

و يه نگاه به من ميكردي وقتي آجي بغلت كرد ديگه پايين نميومدي بعدي عمه اومد

يكم بعد رفتي تو بغلش .خدا رو شكر خيلي زود باهاشون جور شدي و اصلا غريبي

نميكردي و از همون لحظه اول واسشون ميخنديدي.كم كم بقيه از خواب

بيدار ميشدن با حالت جالب با كنجكاوي نگاهشون ميكردي كه خيلي با مزه شده

بودي. و اين برنامه هر روز ما بود صبح 7/ 8 از خوا ب پا ميشدي بقيه رو بيدار ميكردي

2 ساعت بعد خودت ميخوابيدي.


يه شب رفتيم مجتمع شهرداري شام رو اونجا خورديم.فدات بشم كه زود قبل از شام

خوابت برد بابا واست چادر مسافرتي رو باز كرد كه راحت بخوابي. زماني كه برگشتيم

خونه هم بيدار نشدي.

يه روز ديگه  رو رفتيم نهاوند سراب كيان خيلي خوش گذشت. خيلي خوش آب و هوا بود و يه رودخونه خيلي

زيبا كه آبش خيلي سرد بود. من و بابا بار سوم بود كه ميرفتيم ولي اين بار هم خيلي

بهمون خوش گذشت از همه مهمتر اينكه دختر خيلي خوبي بودي و اصلا اذيت

نكردي.

 

حال بريم سراغ عكسها ....

 

خيلي از آب خوشت اومده بود  ميخواستي آب رو بگيري

 

 

 

ول كن آب نبودي خودت رو از توي بغل بابايي ميكشيدي پايين كه يعني ميخواي دستت رو توي آب بزاري

 

 

هر كاري كردم كه اين حلقه آبي معروفت رو از دستت بگيرم كه توي عكس نباشه ولي مگه ولش ميكردي

محكم و دودستي گرفته بوديش كه نتونم از توي دستت درش بيارم

 

 

اين خرگوش  رو عمه جون زحمت كشيد و برات خريده بود.دستش درد نكنه.خيلي بامزه س .حركت ميكنه

گوشاش و پاهاش و دمش رو تكون ميده و  و موزيك ميزنه چشماش روشن ميشه .زماني كه روشنش ميكنيم 

ازش ميترسي.ولي وقتي خاموش باشه باهاش بازي ميكني  ودوسش داري.

 

 

اين نيني خوشكل رو داداش رضا(پسر عمه)عيد واست خريده بود ولي نشد واست عكسش رو بزارم.

 

 

كه از اين يكي هم بگي نگي ميترسي. يه چيز بگم درباره ترست از عروسكها بزرگ و پشمي خيلي جالبه.

ميخندي و دست و پات رو تكون ميدي .خندت يه طوري عصبيه وحالت نق زدن داره .

 

در كل هفته ي خوبي بود خيلي گفتيم و خنديديم شما هم حسابي واسه عمه و بقيه

دلبري كردي و خودت رو لوس كردي. baby idea icon

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

totalgifs.com danglers gif gif 130danglersmagiagifs.giftotalgifs.com danglers gif gif 130danglersmagiagifs.giftotalgifs.com danglers gif gif 130danglersmagiagifs.gif

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

الهام مامان علیرضا
22 خرداد 92 12:53
آفرین به این دخملی با روابط عمومی بالایی که داره

آب بازی خوش گذشت عزیزم؟
اون حلقه شو چقدر دوست داره مریم جون بیرونم که میره با خودش می بره
علیرضا هر چیزی رو فقط دو روز بازی می کنه!!!



آره همينطوره هميشه همه جا دستشه حتي توي حمام
آجی سارا
25 خرداد 92 22:56
قربونت بشم الهی ک اینقد جیجلی، اگه بدونی موقع گرفتنه این عکسا عمه چقد با مامان بابا حرص میخورد و ما کلی ب تو و حرص خوردنه عمه خندیدیم


آره عزيزم عمه اس ديگه