هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

آرمينا و قناري

1392/2/30 13:04
نویسنده : مامان مريم
356 بازدید
اشتراک گذاری

تقريبا حدود سه سالي ميشه كه يه قناري توي خونمون داريم البته من كه خيلي خوشم نمياد خیال باطل .

 

بابا خيلي دوستش داره و بهش علاقه داره .ابروآخه يه موقع هايي اينقدر

بلند ميخونه كه از دستش عصباني ميشم منتظر

يا از خواب بيدارمون ميكنه و يا مثلا داريم تلويزون نگاه ميكنيم جاي حساسه يه خبر ، يا يه فيلمه كه اون هم صداش رو بالا تر ميبره اين موقع است كه ديگه منکلافه


تازه موقع تابستون كه مهمون زياد داشتيم اين جناب قناري از ساعت 5

صبح شروع ميكرد به خوندن اونم با صداي بلند و آواز طولاني .كه مهمونا

رو هم عاصي ميكرد كه ماهم ميذاشتيمش توي حمام در رو ميبستيم

اينجوري ساكت ميشد چند باري هم بابا گذاشتش توي ماشين.

 

خلاصه اينكه تا قبل از بدنيا اومدن فقسقلي مامان و بابا اين قناري

بيچاره واسه خودش شان و منزلتي داشت .بابا چپ و راست بهش

ميرسيد بهش ميوه ميداد ،كاهو ميداد ،مرتب ظرفش رو پر از دونه

ميكرد،هفته اي يه بار قفسش رو تميز ميكرد .


ولي حالا چي ؟بيچاره رو انداختيمش اتاق بالا و بابا شايد دوسه روزي

يه بار بهش سر بزنه و يا ماهي يه با قفسش رو تميز كنه. آخه بازي و

وقت گذروندن  با آرميناي خوشكل  همه وقت بابا رو پر كرده وخيلي

يادش نميكنه.


اينجا كه بابا داشته قفس قناري رو تميز ميكرد شما رفتي سراغش


.اينجوري.....

 

 

 

ميخواستي ظرف زير قفسش رو برداري

 

 

با روروئك محكم خوردي به قفس. قناري بيچاره رو ميگي از ترس ميپريد

از اين طرف به اون طرف و چسبيد به سقف قفس حالا من ميكشوندمت

كنار دوباره بدو ميرفتي سراغ قفس .قناري كه ميپريد  ميخواستي

بگيريش و بلند داد ميزدي اَ اَ اَ اَ اَ  .........

 

قناري خونه ما

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامی مهتا
30 اردیبهشت 92 15:59
الهام مامان علیرضا
30 اردیبهشت 92 21:41
دخملی میخواسته قناری رو از نزدیک لمس کنه آفرین به تلاشت خاله
معصومه
30 اردیبهشت 92 23:49
عزیزم خدا دختر نازت رو حفظ کنه برات ایشالله همیشه سالم باشه به وبلاگ پسر جاری منم سر بزنید لطفا


مرسي عزيزم ولي آدرس وبتون رو نذاشتيد