آزمايش كم خوني 9ماهگي
دوروز پيش رفتيم آزمايشگاه براي آزمايش خوني كه توي 9ماهگي بايد
انجام ميدادي .
از شب قبلش استرس داشتم كه ميخوان ازت خون بگيرم دردت بياد و
گريه كني .آخه يكي از دوستام دخترش رها 3 ماه ازت بزرگتره
خون گرفته بودن خيلي گريه كرده بود و از دستش خون
زيادي رفته بود واسه همين همش نگران بودم.
خلاصه صبح ساعت 8/5 رفتيم آزمايشگاه. از ساعت 6/5شير نخورده
بودي آخه بايد 2-3 ساعت ناشتا ميبودي .نيم ساعت طول كشد تا
نوبتمون شد و تو اين فاصله همش دلهره داشتم.موقعي كه روي تخت
خوابوندنت واسه بابا ميخنديدي و حرف ميزدي.بابا به من گفت برم بيرون
ولي دلم تاب نياورد.خانم دكتر كه اومد ازت آزمايش بگيره اول كه رگت
رو پيدا نميكرد .زماني كه آمپول رو توي دستت زد اصلا گريه نكريدي و
همچنان ميخنديدي چند لحظه گذشت وهمچنان ساكت بودي ولي فكر
كنم سوزن رو تو دستت تكون داد تا رگت رو پيدا كنه وزماني كه خون
كشيد يكم گريه كردي و زود ايستادي و من اشك توي چشمام جمع
شده بود به خاطر اينكه اينقدر تو خوبي و صبوري دختر گلم.دلم برات
كباب بود قربونت بشم.تا اومديم توي ماشين بعد از سه ساعت
گرسنگي شير خوردي و خوابيدي.
جاي آمپول توي دستت
وبعد از اون نوبت گرفتن نمونه ادرار بود حالا بماند كه با چه برنامه هايي
موفق به گرفتن نمونه ازت شديم آخه حدود يك ساعت علاف خانم
شديم و جيش نميكردي وبابا سريع نمونه رو برد آزمايشگاه.
امروز بابا سر كاره دوتايي رفتيم جواب رو گرفتيم يكم خريد كرديم و
اومديم خونه . شما الان مثل يه فرشته ناز خوابيدي جواب رو كه نگاه
كردم همه چبز تو رنج نرماله خدا رو شكر .شنبه هم براي چكاب
ماهيانه و هم جواب رو نشون دادن ميريم دكتر.
يه عالمه بووووووووووووووووووووووووووووووووووووس واسه دختر
گلم.