اولين هندونه خوردن
امروز بابا واسه اولين بار بهت هندونه داد اولش كه زير بار نميرفي و تا
بابا هندونه رو نزديك دهنت ميبرد صورتت رو برميگردوندي و ميگفتي
(پيف).
چند بار اينجوري كردي ولي تا يكم تو دهنت رفت و مزش رو فهميدي
خوشت اومد .بزار با عكساش واست بگم.
اول كه صورتت رو برميگردوندي عكس ندارم آخه داشتم فيلم ميگرفتم.
موقعي كه مزش رو چشيدي
به حدي خوشت اومده بود كه تا بابا يكم دير بهت ميداد اعلام ميكردي
كه ميخوام اينجوري...
وبعد دوباره ...
گاز ميزدي و ازش يه تكه در مياوردي . من به بابا ميگفتم نكنه
واست سنگين باشه آخه بار اولت بود ميترسيدم يه موقع اذيت بشي
كه باز شما....
ميخواستي اين شد كه آبش رو بهت داديم
كه اينجوريش رو هم دوست داشتي وآخرش اين ريختي شدي
موقعي كه ظرف هندونه رو برداشتم با نگاهت تا آشپزخونه دنبالم
كردي فكر كنم هنوز ميخواستي و پيش خودت گفتي من هنوز ميخوام
چرا مامان بردش
نوش جونت بشه مامان اين روزا كم كم چيزاي مختلف رو تو دهنت
ميزارم البته كم ،تا با مزه ها آشنا بشي فعلا از هندونه كه خيلي
خوشت اومد.