تولد 6ماهگي
دختر گلم امروز 6ماهه شدي وهر روز هم شيرين تر و با نمك تر از قبل ميشي.
كارهاي با مزه اي ميكني مثلا الان تو بغلمي و با تعجب از كار من كه دكمه هاي كيبورد رو ميزنم يه نگاه به كامپيوتر و يه نگاه به من ميكني و به تقليد از مامان دكمه ها رو ميزني كه باعث ميشه مامان كلي اشتباه كنه .
از كارهاي با مزه ديگه كه ميكني موقعي كه بغلت ميكنيم و ما پشت كمرت ميزنيم تو هم همون كار رو تكرار ميكني كه بابايي اين كارت رو خيلي دوست داره.
ديگه اينكه تا يه هفته نمي تونم بيام به وبلاگت سر بزنم آخه داريم ميريم دزفول .فكر نكنم دسترسي به نت داشته باشم و فرصت نميكنم .آخه در طول روز مرتب و بارها ميام وبت رو چك ميكنم و يه نگاهي هم به عكسات ميكنم.
ميريم اهواز پيش عمو وشوشتر پيش عمه ودزفول هم پيش مامان و بابا جون و خاله ها خوش ميگذره.برگشتيم كلي عكس از سفرمون ميزارم.
يه چيز مهم ديگه اينكه امروز بايد واكسن 6 ماهگيت رو ميزدي ولي نگران اين بودم كه نكه تب كني و يا اذيت بشي به همين خاطر وقتي برگشتيم ميزني.
اين عكسارو واسه اين ميزارم كه صفحه ات بدون عكس نباشه.از آخرين عكساس 5ماهگيته.