هفته اي كه گذشت......

دختر مو طلايي مامان  1 سال و 2 ماه و 19 ورزه

ســـــــــــــــــــــــلام عروسكم.اومدم چند تا از كارهاي شيرينت رو واست بگم

  آرمينا در حال خوابوندن  عروسك ني ني

همين جا يه چيزي بگم كه عروسكت رو به اسم ني ني ميشناسي .

ميگم :آرمينا ني ني كو؟ ني ني رو بيارش ...هرجا باشه ميري مياريش

و يا بهم نشون ميدي.

 اينجا بابايي رفته بود توي حياط كه بدو رفتي دنبالش

ديدم نيستي كه اينجوري مچت رو گرفتم

تا صدات زدم خوشحال شدي و بدو اومدي سمت من و به سمت در

اشاره ميكردي و باي باي كردي .

يعني اينكه بريم بيرون.

 تازگيها اگه بشينيم پاي كامپيوتر جاي وروجك مامان اينجاست!!!!!!!

اينقدر از صندلي و ما بالا ميكشي كه مجبور ميشيم بياريمت بالا

كه درعرض 1 دقيقه همه وسايل روي ميز بهم ميريزه .

البته بابا عادتت داده و ميارت روي ميز .

من كه زير بار نميرم

 و كاري كه امروز ياد گرفتي و يه سره انجام ميدادي .

من و بابا  هم كه

(اگه ميبيني خونمون خالي شده آخه فرشامون رو يه هفته ايه كه

 داديم قالي شويي حالا كو تا بيارن)

  اين توپ رو تازه واست خريدم خيلي دوسش داري .

موقعي كه اومديم خونه كلي  ذوق كردي و باهاش بازي كردي

البته تازگيها خيلي به توپ علاقه مند شدي و خيلي قشنگ واسون پرت

 ميكني و بازي ميكني

  تا ميگم آرمينا توپت كو ؟توپت رو بيار  زود ميري و مياريش.

 اين روزا خيلي شيرين شدي و منظورمون و حرفامون رو خيلي خوب

درك ميكني وخيلي دختر خوب و حرف گوش كني هستي .

دو سه روز ديگه با مامان جون اينا ميريم شهرمون  يه هفته يا 10 روزي

نيستيم و با عمه اينا برميگرديم.

بابا گفته نبايد خيلي بمونيد آخه خيلي دلش واست  تنگ ميشه ميگه

طالقت دوريتون رو ندارم .ميگه آخه الان اوج شيريني عروسكمونه .

راست ميگه.........