هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

اين روزها من و آرمينا.....

1392/9/1 23:10
نویسنده : مامان مريم
232 بازدید
اشتراک گذاری

آرمينا1 سال و 21 روز

 

 

عزيزم اين چند وقته خيلي كم فرصت كردم بيام وبت و واست از

 

كارهات و چيزهاي جديدي كه ياد گرفتي بگم.


اين چند روز مشغول آماده كردن لباست بودم تا ديروز تمام شد خيلي

 

خوشكل شده خيلي هم بهت مياد وقتي تنت كردم بهش دست

 

ميكشيدي و وقتي بردمت جلوي آينه ذوق ميزدي و متوجه لباسات

 

بودي و توي آينه خودت رو ميبوسيدي.

 

بعد از مسافرت چند روزي  مهمون داشتيم . ديروز عمو و خانمش

 

اومدن خونمون و امروز رفتن مسافرت. امشب هم خاله مرضيه و فردا

 

صبح خاله مهسا و مامان جون و دوتا از دايي هاي مامان و خاله مامان

 

(من) ميان خونمون تا باهم بازم بريم شمال .

 

20 نفري ميشيم.خيلي اصرار كردن كه بايد با ما هم بياييد واسه همين

 

قبول كرديم.


فردا بعد از نهار حركت ميكنم.بعد از برگشتن با خاله اينا ميريم دزفول و

 

تا 15 شهريور كه عروسي عمو ميشه ميمونيم. بابا كه واسه عروسي

 

اومد باهاش برميگرديم .خلاصه اينكه يه غيبت طولاني يه ماهه در پبش

 

داريم.(احتمالا اگه برنامه ها جور بشه )و باز امكان دسترسي به

 

اينترنت ندارم و شايد نشه كه بيام و واست بنويسم.


ولي همينجا دوست دارم يكم از كارات بنويسم.ولي عكسي ندارم باور

 

ميكني كه اين چند روزه حتي فرصت نداشتم كه دوربين دست بگيرم .

 

از راه افتادن اصلا خبري نيست.

 

قربونت بشم كه تازه داري چها دست و پا ميري .آخه عروسكم خيلي

 

دير يادت افتاده من كه فكر ميكردم اصلا چهار دست و پا نري و يه باره

 

شروع به ره افتادن كني .ولي نه......


البته اينجوري كه شنديم توي خانواده بابايي همينجورين يكي از

 

عموهات كه ميگه ا سال و نيمه بوده كه راه افتاده و رضا پسر عمه هم

 

دير راه افتاده.ولي اشكال نداره عجله اي نيست....


دستت رو به وسايل ميگري و بلند ميشي.


دستت رو به  مبل ميگري و از يه طرف به طرف ديگه ميري.


نشسته باشيم خودت رو آويزون ما ميكني و بلند ميشي.


كلمه جديدي كه ياد گرفتي اَم اَم.

 

تمام روز يه سره ميگي اَم اَم و دستت رو ميبري سمت دهنت.

 

انگار كه داري يا ميخواي چيزي بخوري.هر كه ندونه فكر ميكنه گرسنه

 

اي در صورتي كه وقتي هم تازه غذا خورده باشي باز همين كار رو

 

ميكني.

 

عاشق تلويزيون و پيام بازرگاني .از اگهي ها  آ ب ث  رو خيلي دوست

 

داري و همينطور اهنگ هاي شاد و مخصوصا اهنگ هاي گوگوش رو.


باآهنگ شاد نانا ميكني جديدا دوتا دستات رو مياري بالا و ميچرخوني و

 

يه موقع هايي يه دستي نانا ميكني.

 

نميدونم از زير فرشها چي ميخواي چون تازگي ياد گرفتي زير لبه

 

فرشها رو بلند ميكني .اينجوري...

 

 

 

فعلا ديگه چيزي يادم نمياد ولي خيلي شيرين شدي الان بايد برم خيلي

 

خستم يكم ديگه كار دارم الان كه شما خوابيدي و بابا رفته سر كار و

 

خاله مرضيه فكر كنم دو سه ساعتي ديگه برسن .

 

 

يه عكس دارم از لباسهايي كه اجي سارا هديه  تودلدت واست خريده

 

من كه خيلي دوستشون دارم همين جا بازم بهش ميگم دستت درد

 

نكنه .

 

 

 

يـــــــــه عالـــــــــمه دوســــــــت دارم و

 

يه عالمه بوووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان کیانمهر
24 مرداد 92 23:45
عزیزم
چه دختر نازی دارین خدا حفظش کنه


مرسي عزيزم لطف داري
خاله کمیل و کیان
25 مرداد 92 1:50
وای مامانی شما که تازه اومدید دوباره دلمون تنگ میشه

آره همينطوره دل منم واسه دوستان تنگ شده
خاله کمیل و کیان
27 مرداد 92 2:07
لباسات خوشملن مبارکت باشه


چشماتون خوشكل ميبينه مرسي
عرفان خان و مامان زهره
2 شهریور 92 0:37
سلام به همه مامانای عزیز و دوستای خوبم

جدیدا یه طرحی از طرف یکی از دوستان پیاده شده که فوق العاده راحته و مفید برای یاد و شاد کردن عزیزایی که دیگه بینمون نیستن.

یه گروه 30نفره تشکیل میدیم و هر نفر یه عزیزش رو ثبت نام میکنه (نام مرحومه / مرحومه + نام پدرش) بعد از تکمیل گروه یه برنامه براتون ارسال میشه که ماهانه هر نفر باید 1جزء قران و 1روز کامل نماز قضا و 1نماز آیات برای عزیزی که اسمش ذکر شده بجا بیاره. خوبیش اینه که 1ماه برای انجام اعمال فوق العاده کوتاه و ساده فرصت داریم.

منتظرتون هستم عزیزای دل


حتما ميام عزيزم
خاله کمیل و کیان
2 شهریور 92 3:17
وای خوب شد اومدید دلمون بابا تنگ شده بود واستون


خاله کمیل و کیان
3 شهریور 92 0:42
ارمینا گلی دلم واست یه ذره شده بود هاااااااااا


ما هم دلمون واستون تنگ شده
الهام مامان علیرضا
4 شهریور 92 10:38
عزیزم
فدات شم که اینقدر بهت خوش میگذره و همه اش مسافرتی
منتظر عکس های زیبات هستیم...


حتما به زودي زود
مامان حسنا
4 شهریور 92 14:20
به به چ لباسای خوشکلی معلومه که به عسلمون میاد
مامانی خیلی کم پیدایی


ببخشيد حتما حتما ميام
مامان کمیل و کیان
4 شهریور 92 17:06
ایشالله خیلی زود راه میفته
ایشالله همیشه در سفر باشید و بهتون خوش بگذره
لباسهاشم خیلی قشنگه مبارکش باشه


مرسي دوست خوبم
ساراکوچولو
6 شهریور 92 12:52
ماشالله به دخترکم...راستی اومدم شماروبه جشن تولد سارا جون تووبش دعوت کنم..


بازم تبريك ميگم اومدم
الهام مامان علیرضا
7 شهریور 92 10:46
هنوز برنگشتید مریم جون دلمون تنگ شده خصوصی دارید
مریم(مامان آرینا)
8 شهریور 92 20:01
عزیزم چقدر شیرین شدی خاله لباساتم مبارکت باشه به شادی بپوشی


مرسي دوست خوبم آرينا جون رو ببوس
الهام مامان علیرضا
9 شهریور 92 23:29
ما خیلی دلمون تنگ شده عزیزم
سفر خوبی داشته باشید



منم خيلي دلم تنگ شده تا رسيدم زود اومدم ني ني وبلاگ
الهام مامان علیرضا
13 شهریور 92 17:44
سلام
کجایی مریم جون
بعید می دونم مسافرتت این همه طول کشیده باشه
تو رو خدا یه خبر بده که دارم نگرانت میشم آاااا



ببخشيد عزيزم كه نگرانم شديد امروز رسيديم الام ميام وبت
ساراکوچولو
15 شهریور 92 18:40
روز دختر من وسارا جون تبریک میگیم...این هم کارت پستال

http://www.patugh.ir/up/2012/09/sher-dokht.jpg


مرسي عزيزم منم به شما تبريك ميگم
مریم(مامان آرینا)
16 شهریور 92 17:11
خوشگل خانوم روزت مبـــــــــــــــــــــــــــارک


مرسي فدات شم منم به آوينا جون تبريك ميگم
نرگس مامان باران
18 شهریور 92 18:49
دختر گلم روزت مبارک


مرسي عزيزم به شما هم تبريك ميگم