اين روزها من و آرمينا.....
آرمينا1 سال و 21 روز
عزيزم اين چند وقته خيلي كم فرصت كردم بيام وبت و واست از
كارهات و چيزهاي جديدي كه ياد گرفتي بگم.
اين چند روز مشغول آماده كردن لباست بودم تا ديروز تمام شد خيلي
خوشكل شده خيلي هم بهت مياد وقتي تنت كردم بهش دست
ميكشيدي و وقتي بردمت جلوي آينه ذوق ميزدي و متوجه لباسات
بودي و توي آينه خودت رو ميبوسيدي.
بعد از مسافرت چند روزي مهمون داشتيم . ديروز عمو و خانمش
اومدن خونمون و امروز رفتن مسافرت. امشب هم خاله مرضيه و فردا
صبح خاله مهسا و مامان جون و دوتا از دايي هاي مامان و خاله مامان
(من) ميان خونمون تا باهم بازم بريم شمال .
20 نفري ميشيم.خيلي اصرار كردن كه بايد با ما هم بياييد واسه همين
قبول كرديم.
فردا بعد از نهار حركت ميكنم.بعد از برگشتن با خاله اينا ميريم دزفول و
تا 15 شهريور كه عروسي عمو ميشه ميمونيم. بابا كه واسه عروسي
اومد باهاش برميگرديم .خلاصه اينكه يه غيبت طولاني يه ماهه در پبش
داريم.(احتمالا اگه برنامه ها جور بشه )و باز امكان دسترسي به
اينترنت ندارم و شايد نشه كه بيام و واست بنويسم.
ولي همينجا دوست دارم يكم از كارات بنويسم.ولي عكسي ندارم باور
ميكني كه اين چند روزه حتي فرصت نداشتم كه دوربين دست بگيرم .
از راه افتادن اصلا خبري نيست.
قربونت بشم كه تازه داري چها دست و پا ميري .آخه عروسكم خيلي
دير يادت افتاده من كه فكر ميكردم اصلا چهار دست و پا نري و يه باره
شروع به ره افتادن كني .ولي نه......
البته اينجوري كه شنديم توي خانواده بابايي همينجورين يكي از
عموهات كه ميگه ا سال و نيمه بوده كه راه افتاده و رضا پسر عمه هم
دير راه افتاده.ولي اشكال نداره عجله اي نيست....
دستت رو به وسايل ميگري و بلند ميشي.
دستت رو به مبل ميگري و از يه طرف به طرف ديگه ميري.
نشسته باشيم خودت رو آويزون ما ميكني و بلند ميشي.
كلمه جديدي كه ياد گرفتي اَم اَم.
تمام روز يه سره ميگي اَم اَم و دستت رو ميبري سمت دهنت.
انگار كه داري يا ميخواي چيزي بخوري.هر كه ندونه فكر ميكنه گرسنه
اي در صورتي كه وقتي هم تازه غذا خورده باشي باز همين كار رو
ميكني.
عاشق تلويزيون و پيام بازرگاني .از اگهي ها آ ب ث رو خيلي دوست
داري و همينطور اهنگ هاي شاد و مخصوصا اهنگ هاي گوگوش رو.
باآهنگ شاد نانا ميكني جديدا دوتا دستات رو مياري بالا و ميچرخوني و
يه موقع هايي يه دستي نانا ميكني.
نميدونم از زير فرشها چي ميخواي چون تازگي ياد گرفتي زير لبه
فرشها رو بلند ميكني .اينجوري...
فعلا ديگه چيزي يادم نمياد ولي خيلي شيرين شدي الان بايد برم خيلي
خستم يكم ديگه كار دارم الان كه شما خوابيدي و بابا رفته سر كار و
خاله مرضيه فكر كنم دو سه ساعتي ديگه برسن .
يه عكس دارم از لباسهايي كه اجي سارا هديه تودلدت واست خريده
من كه خيلي دوستشون دارم همين جا بازم بهش ميگم دستت درد
نكنه .
يـــــــــه عالـــــــــمه دوســــــــت دارم و
يه عالمه بوووووووووووووووس