حكايت آب بازي در حمام
پرنسس مامان 11 ماه و 3 روز داره
حمام رفتن اين بارت ماجراي جالب بود
امروز عصر كه برديمت حمام اولش اومدم بزارمت توي وان آب كه بازي
كني ولي دوست نداشتي و محكم ميچسبيدي بهم كه بابايي گفت
بهش اصرار نكن ممكنه بترسه . ولي وقتي با اصرار نشوندومت
توي آب......
واااااااااااااااااااااي اينقدر خنده دار شده بودي كه نگو يه سره محكم
ميزدي توي آب و آب بازي ميكردي سر تا پاي من رو كه خيس كرده
بودي و اين رو بگم كه يه دل سير آب خوردي. من كه مرده بود از
خنده و توي عالم خودت بودي تند تند ميزدي .از صداي آب و
پاشيده شدنش به اطراف خوشت اومده بود
اينقدر آب پاشيدي اينور اونور كه وان خالي شد و دوباره پرش كرديم و
ما نگران بوديم كه دستت درد نگيره آخه خيلي محكم ميزدي.
زماني كه خواستم سرت و بدنت رو بشورم مگه رضايت ميدادي از آب
بياي بيرون نفهميم چطوري شستمت آخه همش ميخواستي دوباره آب
بازي كني و مجبور شديم يه بار ديگه بزاريمتتا بازي كني.
ما از يه طرف خندمون گرفته بود و از طرفي مونده بوديم متعجب
نه به اينكه اول دوست نداشتي بشيني توي آب و نه به اينكه آخر
راضي نميشدي از حمام بيرون بياي خيلي دوست داشتم از آب بازي
كردنت عكس داشته باشم ولي حيف كه نشد اشكال نداره دفعه
بعدحتما عكس ميگيرم .
دوســــــــــــــــت دارم يــــــــــــــــه
عالمــــــــــــــــــــــه