هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

بعد از چند روز تاخير.....

1392/4/4 12:10
نویسنده : مامان مريم
192 بازدید
اشتراک گذاری

اين چند روزي كه نبودم مهمون داشتيم مهمونهايي كه غافل گيرمون


كردن.روز  جمعه عصر  بابايي لطف كرد و بردمون سراب  عباس

 

آباد.وقتي رسيديم گذاشتم كه توي كالسكه خودت بموني 

 

از شلوغي جمعيت خوشت اومده بود و كساني كه از روبرومون رد

 

ميشدن با نگاه دنبال ميكردي 

 

و هر بچه كوچيكي رو ميديدي ذوق  ميكردي و با جيغ كشيدن صداش

 

ميكردي يه ربعي نشسته بوديم كه گوشيم زنگ خورد.دايي بود(دايي

 

مامان).اومده بودن در خونه ولي ما نبوديم خلاصه

 

اينكه زود جمع كرديم و برگشتيم خونه.خيلي سوپرايز شديم دايي و

 

مامان جون و خاله مرضيه از دزفول اومده بودن اينكه خبر بدن .اما بگم

 

از واكنشت كه مثل هميشه مهربون  آروم بودي و براشون

 

ميخنديدي.باز هم صبح ساعت 7 همه رو از خواب بيدار ميكردي و

 

دوساعت بعد خودت ميخوابيدي.

 

 يه شب رو  دوباره شام  رفتيم  سراب عباس آبادكه خيلي خوش

 

گذشت و شب بعدش رفتيم پارك اميركبير. وعصر بازار و خريد .خيلي

 

 خوش گذشت كلي گفتيم و خنديديم.

 

با همه خوب بودي ولي روز آخر خسته شده بودي از بس توي بغل مبينا

 

و مائده(دختر دايي) بودي و محكم

 

ميبوسيدنت تا نزديكت ميشدن گريه ميكردي و جيغ ميزدي ( هنري كه

 

تازه ياد گرفتي)ديروز  صبح برگشتن.

 

چند تايي عكس ازتون گرفتم ولي بگم كه خيلي ناراحتم دوربين توي

 

كيف مامان جون جا مونده و بردش دزفول.

 

خيلي اعصابم بهم ريخته هر جا ميرفتم دوربين پيشم بود و يه عالمه

 

عكس ازت ميگرفتم .

 

دو روز ديگه دوست بابايي از دزفول برميگرده قراره كه دوربين رو از

 

مامان جون بگيره و واسونم بياره.وقتي رسيد

 

عكسات رو واست ميزارم.


اما بگم از ماجراي دوربين:(دوربين و ليوان آبت توي كفيم بودن  از

 

ليوانت يكم آب ريخته بود  و دوربين خيس شده

 

بود .خشكش كردم و روشن كردم ديدم سالمه و مشكلي نيست دادم

 

مامان جون بزاره توي كيفش و ديگه يادم

 

رفت ازش بگيرم و يا  نشون بابا بدم كه ببينه خيس شده مشكلي براش

 

پيش اومده يا نه ؟امروز كه باهاش

 

حرف ميزدم ميگفت روشن نميشه .عصبي شدم خدا كنه خراب نشده

 

باشه و يا شارژ باطري خالي شده باشه .خلاصه اينكه از اين چند روز

 

عكسي ندارم كه بزارم

 

اين چند عكس رو همينجوري ميزارم كه پستت بدون عكس نباشه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

نرگس مامان باران قلنبه
4 تیر 92 16:22
ای جونم چه عکسهای خوشگلی
مریم جون نگران نباش ایشالا که دوربینت سالمه


اميدوارم اينطوري باشه
الهام مامان علیرضا
5 تیر 92 16:24
چه خونه قشنگی داری آرمینا جون
چی میخوری خاله؟؟خوشمزست؟؟
مامانی خسته نباشی چشمت روشن



ممنون الهام جون