سه تا چهار ماهگي
با وارد شدنت به سه ماهگی یه سری کارهای جدید یاد گرفتی و یه سری هم از کارهای که میکردی فراموش کردی .
مثلا اینکه دیگه خنده هات مثل قبل صدا نداره.وبی صدا میخندی و آروم شدی و به قول بابایی رفتی رو سایلنت.
اما به جای اون بازی با دستهات رو شروع کردی اونا رو بهم قفل میکنی و یا دو انگشت از یه دستت رو با دست دیگت محکم میگیری وموقع این کار با حالت جالبی به دستات نگاه میکنی
گاهی موقع این کار میخندی
وگاهی همون حالت خوابت میبره.
خوردن دستات هنوز هم ادامه داره.
زبونت رو هم که در میاری خیلی بامزه میشی.
موقعی که صورتت رو میشورم زبونت رو در میاری که بتونی آب بخوری ویا وقتی که حمامت میکنیم دهنت همش بازه و زبونت بیرونه تا بتونی یکم آب بخوری خلاصه شیطونک مامانی.
سه ماه و 13 روزت بودكه:
عمه اومده بود خونمون و مهمون ما بود از 25روزگیت تا حالا ندیده بودنت و خیلی ذوق کرده بودن تو هم انگار خیلی خوشحال بودی و مدام واسشون میخندیدی.
البته باید هم خوشحال باشی چون که حسابی بغلت میکردن تو هم حسابی لذت میبردی و دوست داشتی .
باهم دیگه رفتیم قم نگران این بودم که اذیت و یا خسته بشی و نه مثل همیشه دختر خوبی بودی .
راستی عمه واست هدیه های قشنگی اورده که دستش درد نکنه
این هدیه آجی سارا عروسک چرا.