هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

سفر مشهد

1393/3/10 23:34
نویسنده : مامان مريم
396 بازدید
اشتراک گذاری

آرمینا 1 سال و 10ماه و 9 روزه

سلام دختر گل مامان .ببخشید که این بار هم خیلی دیر اومدم. خیلی کم برات از کارات و شیطنتهات و شیرینکاریهات مینویسم. آخه خیلی کم وقت آزاد دارم و اگه داشته باشم نمیزاری بیام پای کامپیوتر یا میخوای روی میز بشینی و یا موس رو میخوای و ..... الان که خواب تشریف داری .با این حال  خدا میدونم کی بتونم این پست رو تموم کنم.چشمک

و اما سفر مشهد .

اولین سفر دخترم به مشهد. 5 شب مشهد بودیم ولی واقعا کم بود و دوست داشتم بیشتر باشیم. ما با ماشین خودمون رفتیم و اونجا باخاله مهسا و شوهرش قرار داشتیم  وبا هم همسفر شدیم.

دو سه روز اول خوب بودی ولی بعدش هم خودت اذیت بودی و هم ما رو اذیت کردی.دوشب که اصلا نمیخوابیدیو نیمه شب بیدار میشدی به گریه .آسایش همه رو برده بودیغمگینشب سوم شربت دیفن هیدرامین دادم بهت تا صبح خوابیدی.راضیتوی بازار و یا خیابون یا همش میگفتی بغلم کنید توی بغل هم نق میزدی غمگینخلاصه ماجرایی داشتیم باهات.

واسه همین خیلی دل و دماغ عکس گرفتن رو نداشتم و از همه جاهایی که رفتیم نشد ازت عکس بندازم.

حال بریم عکس ببینیم.

تمام زمانی که خواب بودی پاهات اینجوری بود.ما مونده بودیم پات درد نمیگیره.تعجب

اینجا آبشار شهر شاهروده.که جای بسیار زیبایی بود البته ما یه ساعتی بیشتر نموندیم.

نیشابور آرامگاه خیام.

قبر حکیم عمر خیام.

همینجا یه چیز بگم .تا میگم آرمینا وایسا ازت عکس بگیرم اینجوری زست میگیری...

متنظر

خوب اینم یه نوع زشت گرفتنه.چشمک

به علت تعدد عکسها لطفا در ادامه مطلب با ما همراه باشید...


 

حرم امام رضا.

شب میلاد حضرت علی.

در حال نماز خواندن.

پاساز الماس شرق.

اون روز از روزهایی بود که خیلی اذیت کردی.میگفتی که کاری به کارت نداشته باشیم و بزاریم هر جا میخوای بری.یه پلاستیک از خریدها رو گرفته بودی دستت و راه افتاده بودی و هر جا که میخواستی میرفتی.

یه ماشین برات کرایه گرفته بودیم که بشینی توش که هم بغل ما نباشی و هم اینور اونور نری.

10دقیقه ای نشستی بعدش پیاده شدی و میگفتی خودم ماشین رو راه ببرم.

بعدش رفتیم ناهار خوریدم من که اصلا نفهمیدم چی خوردم.هر چند اون چند روز برنامه کلا همینطور بود.نه خودت چیزی میخوردی نه ما میفهمدیم که چی میخوریم.فقط نوشابه یا دلستر میخوردی.

بعد رفتیم کوه سنگی.

به خاطر شیطنتهات و بی خوابی شب قبل از همون الماس شرق سردرد شدیدی گرفتم. به خاطر همین خیلی کوه سنگی نموندیم و رفتیم خونه تا استراحت کنیم.

روز بعدش رفتیم طوس آرامگاه فردوسی.

اینجا گوشی بابا رو گرفته بودی دستت و یعنی اینکه داری از ما عکس میگیری.

یه گروه توریست اونجا بودن .خیلی ازتو خوششون اومده بود همش ازت عکس میگرفتن و نمیدونم دربارت به همدیگه چی میگفتن و دست به موهات میکشیدن .تو هم براشون میخندیدی و عینک بابا که دستت بود برعکس زده بودی رو چشمت.

خستگی از چهرت میباره.

فدات بشم با این نشستنت.بوس

مسیر برگشت از جاده شمال رفتیم.شب در بهشهر موندیم.شهری کوچیک ولی زیبا .منطقه خوش آب و هوا و جنگلهای به نام عباس آباد داشت .در مسیر جنگل یه خونه گرفتیم و شب استراحت کردیم .ناهار رو در  جنگل و کنار دریاچه خوردیم.

.در پست بعدی حتما میام و فقط از کارات و چیزهای جدیدی که یاد گرفتی میگم.

خیلی خیلی زود میامبوس

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

ژاله مامان آیدl
12 خرداد 93 15:23
مامانی دوست داری اتاق نینی شیک و تک باشه یه سری به کادو نمدی بزن kadonamadi.blogfa.com حلقه اسم ، آویز ،گیفت تولد ، گیفت دندونی ، گیفت عید .... هر کدی که دوست داشتی برام تو وبلاگم پیغام بزار تا قیمتشو بگم آدرس ایمیل یا وب سایتتم حتما برام بنویس
نیرا
13 خرداد 93 16:17
یاد سفر پارسال خودمون افتادم که سوشیانس تماما گریه می کرد، اونجا خیلی اذیت شدیم ولی الان که عکساشو نگاه می کنم خوشم می یاد و می گم اون هم یه مدل سفر بود، خوب بود مطمئنا شما هم بعدا دونفری به این عکسا نگاه می کنین و می خندین و خاطره خوبی می شه
مامان مريم
پاسخ
درسته عزیزم درسته اذیت شدیم ولی بازم خوش گذشت .همینطوره که شما میگید
الهام مامان علیرضا
19 خرداد 93 18:25
پس چرا شما تو لیست به روز شده ها تو مطالب دوستان نبودید شرمنده عزیزم من هم یه سر نزدم ببینم به روز شدید یا خیر سفر به خیر مشخصه به آرمینا جون حسابی خوش گذشته بر خلاف شما دیفن هیدرامین اینجاست که کارسازه عزیزم قالب تون فکر می کنم مشکل داره چون من می زنم ادامه مطلب، یه صفحۀ دیگه باز میشه
مامان مريم
پاسخ
بوده عزیزم حتما شما ندیدید.آره خیلی خوش گذشته .البته به ما هم خوش گذشت نمیدونم چرا با اینکه از قالب نی نی وبلاگه.تغییرش دادم اگه باز مشکل داشت لطفا بهم بگو.
الهام مامان علیرضا
19 خرداد 93 18:26
راستی تو پاسخ به نظر قبلی یادتون رفته گزینۀ پاسخ رو بزنید مریم جون
مامان مريم
پاسخ
الان درستش میکنم.
مامانی رایان
20 خرداد 93 19:19
سلام خوبین خوشین سلامتین ان شا الله دلم تنگ شده بود اومدم بهتون سر بزنم قربونت برم آرمینا طلایی خاله شما هم مشهدی شدی دست مامان بابا درد نکنه بخاطر این عکسا
مامان مريم
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خوبیم و ممنونم از لطفت بله آرمینا هم مشهدی شد.
مامی نرگس
23 خرداد 93 18:45
سلام عزیزم خوبی ماشالا به گل دخملی حسابی ناز شده مریم جونم اون لباس باله هست که مثل مایو دوخته میشه و روی کمرش تور دوخته میشه اصلا مدله دوختشو بلد نیستم ولی اگه دوست داشتی ایمیلتو بده برات عکسشو میفرستم
مامان مريم
پاسخ
سلام نرگس جون مرسی از لطفت حتما ایمیلم رو برات میفرستم لطف میکنی اگه عکسش رو برام بفرست
مامانـــــ
25 خرداد 93 12:26
خدا حفظش کنه رنگ موهاش خیلی خوش رنگه
مامان مريم
پاسخ
مرسی نظر لطف شماست