هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

سفر به دزفول

سلام گلم. این سری عکسها مربوط به سفر دزفول یکی 29 مرداد و سفر بعدی 29 شهریور ماهه. اینجا رودخونه شوشتره .رفته بودیم خونه عمه. عاشق سنگ انداختن توی آبی. بقیه عکسها در ادامه مطلب... اینجا دزفوله رفته بودیم علی کله شنا. عاشق آب و  شنا کردن هستی .وقتی که آب رو میبینی دیگه نمیشه کنترلت کرد آرمینا و بابایی با آجی مبینا آب بازی میکردی. از بس هوا گرم بود هر روز توی حیاط 1 ساعت آب بازی میکردی وبعد یه سیر دل آب بازی کردن  هم حمامت میکردم آرمینا و مبینا. عزیزم یه چیز واست بگم که آجی مبینا عاشقته و خیلی...
15 مهر 1393

2 ماهی که گذشت

آرمینا 2 سال و 2 ماه و 12 روز سلام عزیز دل مامان.بعد از دو ماه غیبت اومدم این مدت خیلی از بی کامپیوتری اذیت بودم.ویندوز سیستم پریده بود  .و دسترسی به سیستم نداشتم تا الان. حالا اومدم با دست پر .یه عالمه عکس و یه عالمه واست حرف دارم. تو این مدت خیلی بزرگ شدی .خیلی دانا و البته شیطون شدی. همیشه در حال ریخت و پاش هستی و مخالف تمیزی خونه هستی . همیشه پشت سرت در حال جمع کردن ریخت و پاش هات هستم  در صورتی که 1 ساعت هم تمیز نمیمونه کاملا متوجه همه حرفهای ما میشی با این که خیلی زیاد صحبت نمیکنی ولی وقتی که چیزی بخوای کاملا ما رو متوجه میکنی که چی میخوای . و اما یکم از کارات بگم. لباسهات ر...
25 شهريور 1393

دختر عمو روزژانت آسمونی شد.

آرمینا 2 سال و 25 روزه.   دختر عمو روژان ما رو ترک کرد و رفت.   مامان و باباش رو ترک کرد و رفت .   و برای همیشه داغی بردل مامان و باباش گذاشت.   نمیدونم شاید تو آسمون و پیش خدا رو بیشتر دوست داشت.   ولی مامانش چه کنه با غمی که همیشه توی دلش میمونه .   خدایا یعنی روژان کوچولو این همه پیشت عزیز بود که زود بردیش.   روژان فقط 46 روزه بود .   46 روز بود که دنیای عمو و زن عموت رو پر ازشادی و خوشبختی کرد ولی   زود پر کشید و رفت.   توی سفر قبلی که رفتیم خوزستان برای اولین بار دختر عموت رو دیدی ...
28 مرداد 1393

جشن تولد 2 سالگی

آرمینا 2سال و 16 روز   سلام عسلم.با عکسهای تولدت اومدم.   جشن تولدت روز چهارشنبه15 مرداد بود.   همه چیز خیلی خوب برگزار شد .   عصر مهمانی خانمها بودند و شب هم خانوادگی. خیلی خوب بودی و اصلا بداخلاقی نکردی .فقط وسطاش یکم خواب آلود شده بودی . لباس تولدت رو خودم برات دوخته بودم .نگران بودم که نپوشیش آخه   فکر کنم خیلی توش راحت نبودی.قبل از جشن چند باری تنت کردم که میگفتی درش بیار .بهر حال به خاطر ذوق و شوق جشن پوشیدیش و   هیچ مقاومتی نکردی   حالا بریم سراغ عکسها... &n...
19 مرداد 1393

دومین میلادت مبارک...

در ستاره بارانِ میلادت میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست هدیه از آسمان برای؛ روز تولدت رسید. و دیدم هیچ چیز گلم را جز عشق لایق نیست. بهترینم تولدت مبارک دوسال گذشت.دو سال گذشت از زمانی که یه نوزاد کوچولویی بودی که واقعا میترسیدم بغلت کنم .میترسیدم از دستم بیفتی.دوسال پیش همچین شبی ساعت 5/25 دقیقه صبح همزمان با اذان صبح چشمای زیبات رو به دنیا باز کردی . و اومدی و شدی همه چیز من و بابا . ...
3 مرداد 1393

عکسسسسسسسسسس

آرمینا 23 ماه و 23 روزه سلام عزیز دل مامان . نمیدونم چکار کنم اصلا وقت نمیکنم زودتر از این و  یا مثل قبلا تند تند بیام و برات عکس بزارم .یه عالمه عکس مونده که هنوز برات نزاشتم . این عکس ها  حدود 1 ماه پیشه .رفته بودیم پارک. بقیه در ادامه مطلب....   عاشق مسواکت هستی حتی وقتی میخوابی اینجا رفته بودیم پیتزا بخوریم که استخر توپ داشت تو هم سیر دل بازی کردی. اینجا میرفتی و توپها رو برام می اوردی . یهو دیدم اگه ولت کنم به حال خودت همه توپهای استخر رو میاری منم بهت میدادم و میگفتم ببر بزار سر جاش .که خیلی خوشت اومده بود و تند میرف...
16 تير 1393

حیاط خونمون

آرمینا 1 سال و 10 ماه و 30روزه .   این روزا حیاط مون خیلی سرسبز  شده  . اکثر روزها اگه بیرون نباشیم عصر توی حیاط میریم و چای عصرمون رو اونجا میخوریم .تو هم سیر دل بازی میکنی و به گلهای باغچه آب میدی .میتوانید لینک مربوط به سال گذشته حیاط خونمون رو در  اینجا   ببینید سال گذشته هنوز یک سالت نشده بود ولی عاشق حیاط بودی. اینجا گاز و قابلمه اسباب بازیهات رو اورده بودی سبزی جعفری میچیدی و مثلا داشتی غذا درست میکردی و میگفتی ام ام و با قاشق هم میزدی. .فدات بشم مامان تماشای بازی کردنت خیلی لذت بخش بود. این هم سبزی خوردنمون ریحان سبز وو بنفش  و مر...
30 خرداد 1393

عکسهای 22 ماهگی

آرمینا 1سال و  10ماه و 24 روزه ســــــــــــلام  عسل مامان. خیلی عکس از 22 ماهگیت داری که فرصت نکردم برات بزرام .بیشتر مربوط به بیرون رفتن هامون میشه. توضیحات رو با عکس میگم.  اینجا مجتمع شهرداریه .آب رو میدیدی ذوق میکردی اینجا با عمه اینا رفته بودیم باغهای اطراف پاکل.بابایی یه هفته ای ماموریت بود عمه اینا اومدن پیش ما که تنها نباشیم که روزش رو ناهار بریم بیرون. اینجا هم یه روز دیگه توی کوچه منتظر بودی تا بریم پارک بقیه در ادامه مطلب... عاشق سنگ پرت کردنی اونجا اصطبل پرورش اسب هست .اول اسبها رو دیدی ذوق کردی و ...
27 خرداد 1393

در آستانه 2 سالگی دخترم....

آرمینا 1 سال و 10ماه و 21 روز. کمتر از 2 ماه دیگه به تولد دوسالگیت مونده .من که باورم نمیشه که اینقدر سریع گذشت و داری 2 ساله میشی. این روزها خیلی باهوش ،دانا،و البته مستقلتر شدی.هر روز چیز جدیدی یاد میگیری و شیرینتر میشی. میخوام از کارهات بگم .امیدوارم حافظم یاری کنه و کارهای بامزت یادم بیاد. از کجا شروع کنم .... هااااا. هنوزم عاشق سشواری.میگی که بزارمت روی صندلی میز آرایش جلوی آیینه یه دستت سشوار و یه دست دیگت شونه .و موهات رو شونه میکنی. بعد از حمام که موهات رو با سشوار خشک میکنم میری یه برس میاری و میدی دستم که موهات رو شونه کنم نه اینکه تا قد کمرت مو داری یه موقعی ما خوابیم که یه باره...
19 خرداد 1393