آرمینا و آرام جون
آرمینا 2 سال و 3 ماه و19 روزه
در سفری که به خوزستان داشتم اهواز خونه عمو علی رفتیم و برای اولین بار
آرام رو دیدیم.
وای که چقدر ذوق زده بودی.همش دورش میچرخیدی.یا بهش میخواستی ام
بدی.یا میخواستی بغلش کنی .لباسهاش رو میخواستی تنش کنی و .....
خلاصه خیلی خوشحال بودی.
میخواستی بهش شیر بدی.لباست رو میزدی بالا و میگفتی ام ام
رفته بودی تو ساکش خوابیده بودی
میخواستی نازیش کنیمثل یه عروسک باهاش برخورد میکردی
هرچقدر من و بابایی بغلش میکردیم اصلا حسادت نمیکردی .ولی همش باید
مواظبت میبودیم . فدات بشم که اینقدر تو خوبی عروسکم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی