هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

تولد سه دوست خوب.

1393/7/24 21:11
نویسنده : مامان مريم
489 بازدید
اشتراک گذاری

آرمینا 2 سال و 2 ماه و 21 روز

سلااااام دخمل مامان.

این دو هفته سه روزش جشن تولد بودیم که خیلی خوش گذشت .

اولی تولد آروین بود .البته بگم که توی تولد آروین خیلی بی حال و مریض بودی

.ویروس لعنتی رو گرفته بودی و سه روز تمام هیچی به جز آب نمیخوردی. همش

حالت تهوع داشتی و بیحال بودی و بیشتر دوست داشتی بخوابی..

 

 خداروشکر که الان خوب شدی.

 

حالا بریم سراغ عکسها.

 

همونطور که گفتم خیلی بیحال بودی واسه همین  حوصله این لباست رو نداشتی و

میگفتی که از تنت درش بیارم.وقتی که میگفتم نه خوشکله بزار تنت باشه جلوی

مهمونا خودت درش میاوردیخنده

 

و بعدش خوشحال شدیآرام

 

در حال پفک خوری .با اینکه حالت بد بود  نمیشد جلوت رو گرفت که پفک نخوری.

 

بقیه عکسها در ادامه مطلب.....

دومین جشن ،تولد نازنین جون بود .

که خیلی بهت خوش گذشت .و کلی رقصیدی.

عکسای تو خونه

 

جشن رو توی یه سفره خونه سنتی گرفته بودن به خاطر همین نور کم بود و عکسها

خیلی با کیفیت نیستن.

 

 

اجرا و موسیقی زنده داشت و حسابی رقصیدی

 

 

آرمینا و نازنین جون .راستی بگم که این عروسکه که دستته عروسکه نازنینه که

صاحبش شده بودیخندونک

 

اینجا داشتی بهش میگفتی به عروسک ام(نوشابه) بدیبوس

 

 

 حالا تولد بهار جونی.

دلارام ،آرمینا،رستا

 

 

آخه وروجک چکار موهای بهار داریخنده

 

بهار گلی

 

 

اینجا رقص چاقو میرفتیخندونکولی عکس تار افتادهغمگین

 

 

اینجا رفته بودی توی اتاق بهار و با استخر توپش بازی میکردی

 

 

این عکسها مربوط به دوهفته پیشه یعنی موقعی که اوج مریضی و بیحالیت بود.

 

همسایمون واسمون بلال اورده بود .تو هم که عاشق بلال .یه ریز میگفتی :اَم اوف

خنده

یعنی اینکه بلال رو روی گاز کبابش کنیم و به اجاق گاز اشاره میکردی.خندونک

 

منم که به خاطر اینکه چند باری بالا اورده بودی میترسیدم بهت بدم و شکمت اذیت

بشه .

آخر گذاشتمشون تو یخچال تا سه روز بعد که یکم بهتر شدی.و بابات واست روی

منقل کبابشون کرد.

 

.

نوووووش جونت دخترمبغل

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

✿ ابجی ارمیتا و مامان مها وبابا ارش✿
26 مهر 93 18:49
اخه عجیجم نوش جونت منم بلال دوست دارم البته الان 1 ساله نخوردم وقتی دیدم تو داری می خوری انگار من خوردم عزل دل
مامان مريم
پاسخ
مرسییی عزیزم
مامانی رایان
2 آبان 93 16:51
همیشه به گردش و شادی. چند وقت پیش رایان منم دقیقا سه روز تهوع داشت تازه بعدشم ببخشید اسهال اصلا خودمو فراموش کرده بودم. الهی همه بچه ها سالم وسلامت باشند همچنین آرمینا و رایان ایییییی خدااااااا
مامان مريم
پاسخ
ممنونم عزیزم.چه دعای خوبی کردی انشالله که همه بچه ها سالم باشن.
الهام مامان علیرضا
3 آبان 93 10:29
وای مریم جون این پست تون تو لیست به روز شده ها نیومده و برای همین من با تأخیر و همین الان دیدمش خیلی خیلی تبریک میگم عزیزم چه جشن تولد باشکوه و متفاوتی عزیزمی آرمینا جون... دخترمون دوست داشته راحت باشه تو لون لباس راحت نبوده ایشالا که همیشه سرتون به شادی گرم باشه مریم جون
مامان مريم
پاسخ
خوتو ناراحت نکن الهام جون چونکه من معمولا نمیرسم یه پست رو یه باره به روز کنم و همیشه اینجوریهممنونم عزیزم آره کلا لباسهای این مدلی رو خیلی دوستت نداره و یه چیزی میخواد که توش راحت باشه