هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

سفر به دزفول

1393/7/15 21:31
نویسنده : مامان مريم
534 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم.

این سری عکسها مربوط به سفر دزفول یکی 29 مرداد و سفر بعدی 29 شهریور ماهه.

اینجا رودخونه شوشتره .رفته بودیم خونه عمه.

عاشق سنگ انداختن توی آبی.

بقیه عکسها در ادامه مطلب...

اینجا دزفوله رفته بودیم علی کله شنا.

عاشق آب و  شنا کردن هستی .وقتی که آب رو میبینی دیگه نمیشه کنترلت کردخندونک

آرمینا و بابایی

با آجی مبینا آب بازی میکردی.

از بس هوا گرم بود هر روز توی حیاط 1 ساعت آب بازی میکردی وبعد یه سیر دل آب بازی کردن  هم حمامت میکردمخنده

آرمینا و مبینا.

عزیزم یه چیز واست بگم که آجی مبینا عاشقته و خیلی دوست داره و وقتی که میریم خونه مامان جون همش اونجاست و خونه خودشون نمیره و همیشه لحظه شماری میکنه که بریم اونجا و همیشه میگه دلش واست تنگ میشه .قربونش بشم عزیزخالهبوس

اینجا خونه عمه اس به مناسبت تولدت کیک خریده بودیم و جشن کوچیکی واست گرفتیم و عمه زحمت کشید و یه سکه پارسیان بهت هدیه تولد داد.

اینجا رفته بودیم باغ عمو علی.توباغشون یه استخر دارن.وقتی رفتیم تا رسیدیم دیدی آرمان داره تواستخر شنا میکنه چنان ذوق زدی و کفشات رودراوردی و میخواستی لباسهات رو دربیاری که زود بری توی آب و یه ریز میگفته آبه آبه....خندونک

گیر داده بودی به بینی گیر مبینا خنده

از اینجا به بعد سفر دوممون میشه .بابا باید میرفت ماموریت تهران .ما رو برد خونه مامان جون اینا که تنها نباشیم.

اینجا رفته بودیم خونه خاله مرضیه.سرگرم صحبت کردن بودیم که دیدم سریع از تو اتاق اومدی و گفتی مامان  مامان.دیدم صورتت وااااای تمام قرمزه.رفته بودی سر کیف لوازم آرایش و رژلبم رو باز کرده بودی و مالونده بودی به صورتت پیش خودت یعنی آرایش کرده بودیخندونکرژلب 24ساعته حالا مگه پاک میشد.این عکست رو که میبینی بعد از کلی تلاش واسه پاک کردنش به این مرحله رسیده.پاک نمیشدمتنظر

اینی که میبینی  گردنته ، گردنبند مامان جونه که بهش گفته بودی گردنت کنهخندونک

خلاصه اینکه آخر حمامت کردیم تاپاک شد.همش یاد اون حرکتت میافتم که با ذوق از اتاق اومدی بیرون و گفتی مامان.میخواستی خودت رو نشونم بدیخنده

آجی مبینا از مدرسه که اومد وقتی با روپوش مدرسه دیدیش ذوق کرده بودی .بعد رفتی سراغ کیفش و وارسیش کردی .کتابهاش رو در میاوردی و نگاهشون میکردی .

خونه عمه

اینجا نمیدونم داشتی چی میگفتیخنده

این خرس خوشکل رو  عمه واست هدیه خریده بود که خیلی دوسش داری .تا چند روز وقتی میرفتیم بیرون با خودت میاوردیش

تو ماشین نشسته خوابت بردخواب آلود

بازم باغ و استخر عمو.

خونه خاله مهسا.

این خرس خاله رو خیلی دوست داری هر موقع میریم خونشون حسابی باهاش بازی میکنی.

اینجا تلفن رو برداشته بودی و با خودت حرف میزدی .میگفتم  آرمینا با کی صحبت میکنی میگفتی بابایی .یه ریز میگفتی بابا بابا....خنده

فعلا عکسای این قسمت تموم شد .بازم هنوز از عکسات باقی مونده که اونا رو هم زود زود میزارم فعلا بای بایمحبت

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

نیرا
16 مهر 93 23:08
مثل همیشه ناز و دوست داشتنی چه صحنه بامزه ای بوده ارایش کردنش ببوسینش از طرف من
مامان مريم
پاسخ
لطف داری عزیزم .آره خیلی بامزه بودمرسی گلم شما هم سوشیانس جون رو ببوس
الهام
17 مهر 93 9:30
چه مناظر زیبایی واقعا لذت بردم لازم شد یه سفر بریم شوشتر مریم جون بازم ادامه مطلب برام باز نشد و نتونستم ادامه عکس ها رو ببینم میگم میخوای از قالب های نی نی وبلاگ امتحان کن ببین بازم این مشکل هست؟
مامان مريم
پاسخ
حتما یه سر به خوزستان بزنید پشیمون نمیشیدجاهایی زیبایی داره مخصوصا رودخونه دزفول.اگه ما هم اونجا بودیم واز نزدیک هم رو ببینیممشکلش فکر کنم حل شد
مات سارا
17 مهر 93 14:46
به به خيلي بهتون خوش گذشته...راستي چرا بهما سرنميزنين ونظرنميدين...بخدا دلمون تنگ ميشه...شمارو نميدونم[]
مامان مريم
پاسخ
بله عزیزم جای شما خالی .بهتون سر زدم دوستخوبم ولی نشده که نظر بزارم .حتما حتما الان میام
الهام مامان علیرضا
17 مهر 93 22:33
سلام مریم جون ممنونم عزیزم آره این یکی باز شد عکس ها خیلی قشنگند چه همه آب بازی کرده این دختر خانم ناناز ماشاله به عمه خانم که برای دخترک دوباره تولد گرفتند. دستشون درد نکنه ایشالا که همیشه بهترین لحظات زندگی رو در کنار هم بگذرونید
مامان مريم
پاسخ
خوشحالم که بازشد بله الهام جون یه دل سیر آب بازی کرد.عمه خیلی مهربونی داره و آرمینا رو خیلی دوست داره.مرسی گلم