عکسهای 22 ماهگی
آرمینا 1سال و 10ماه و 24 روزه
ســــــــــــلام عسل مامان.
خیلی عکس از 22 ماهگیت داری که فرصت نکردم برات بزرام .بیشتر مربوط به بیرون رفتن هامون میشه.
توضیحات رو با عکس میگم.
اینجا مجتمع شهرداریه .آب رو میدیدی ذوق میکردی
اینجا با عمه اینا رفته بودیم باغهای اطراف پاکل.بابایی یه هفته ای ماموریت بود عمه اینا اومدن پیش ما که تنها نباشیم که روزش رو ناهار بریم بیرون.
اینجا هم یه روز دیگه توی کوچه منتظر بودی تا بریم پارک
بقیه در ادامه مطلب...
عاشق سنگ پرت کردنی
اونجا اصطبل پرورش اسب هست .اول اسبها رو دیدی ذوق کردی و خوشحال شدی ولی وقتی رفتیم نزدیکشون ترسیدی و محکم میچسبیدی به بابایی که از اونجا بریم .ما هم دورتر ایستادیم و از دور نگاهشون میکردی و اینجوری دوست داشتی. به خانواده ای بودند که همگی اسب ها رو نوازش میکردندن و بهشون دست میزدن و بهشون غذا میدادن وقتی اونا رو دیدی ترست کم ک ریخت و رفتیم نزدیک دیگه نترسیدی.
اینجا رفته بودیم پارک عباس آباد.
خیلی دوست داری وقتی بابا پیاده میشه بشینی سر جاش
دوست داشتی سه چرخه ات رو عقب عقب هل بدی .جلوت رو نمیگرفتیم مستقیم توی آب بودی.
اینجا یه روز ناهار با دوستامون رفته بودیم بیرون که خیلی خوش گذشت .
دخترای گلشون رستا ، دلارام ، آرمینا.که خیلی خوب باهم بازی میکردید
یه نکته جالب .ببین داری دست دلارام رو توی دهنت. داری گازش میگیری آخی وقتی توی عکس دیدمش خیلی ناراحت شدم ..یه اخلاقی داری که بچه ها رو از دور دوست داری اگه خیلی بغلت کنن و یا بهت دست بزن خوشت نمیاد و اینجوری دفاع میکنی .عزیزم یعنی میخواستن بغلت کنن که باهات عکس بگیرن .
بای بای