هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

اواخر 17 ماهگی موطلاییم....

1392/11/1 11:20
نویسنده : مامان مريم
281 بازدید
اشتراک گذاری

آرمینا 17 ماه و 28 روزه

 

عزیز دلم به حدی کارهای شیرین و بامزه ای انجام میدی که یه موقع

هایی من و بابا تعجب میکنیم و البته از ته دل میخندیم .و گاهی میگم

کاش میشه توی همین سن بمونی .

خیلی باهوشی و معنی همه حرفها ما رو به خوبی متوجه میشه

.میخوام از کارات بنویسم خدا کنه همشون یادم باشه تا برات بگم.


مثلا اون روزی جورابت رو اورده بودی و میگفتی پات کنم .داشتم ظرف

میشستم. گفتم ببر بده بابا پات کنه. همینطور که نگام میکردی یکم فکر

کردی و راه افتادی رفتی پیش بابا نشستی جلوش و جوراب رو به

سمتش گرفتی و گفتی که پات کنه.


فلش رو از پشت تلویزیون در اوردم داشتی به دقت نگام میکردی.گذاشتم

روی میز .برش داشتی و دقیقا به همون جایی که در اورده بودم میزدیش

یعنی اینکه وصلش کن.


لباسهارو که میندازم توی ماشین لباسشویی تو هم  میای و یکی یکی

کمکم لباس میزاری  توی ماشین.وقتی میخوام روی رخت آویز پهن کنم

اینقدر خوشکل یه لباس دستت میگری و میتکونیش و میزاری روی رخت

آویز.


به دیوار تکیه داده بودم .یکم نگام کردی و بعد عقب عقب اومدی سمت

دیوار و مثل من تکیه دادی.


دوشاخه شارزر و یا هر دوشاخه ای دیگه ایی که ببینی میری روی مبل و

سعی میکنی که بزنیش توی پریز برق.


اون روزی که داشتم برات حفاظ تختت رو میدوختم.وقتی که پارچه زیر

چرخ نبود یه تکه پارچه میوردی و میگفتی بزارش زیر سوزن .


با اینکه خیلی کلمه نمیتونی بگی ولی همیشه خیلی خوب منظورت رو

بهمون میفهونی..مثلا وقتی لباسهات رو پهن میکنم اگه شلوارت باشه

دست میزنی به شلوارت و میگی اَ اَ....یعنی اینکه شلوار منه.بقیه

لباسهات هم همینطور.


وقتی میشینم پای کامپیوتر تا یکم عکسهات رو مرتب کنم  تورو

میشونمت روی میز جلوی خودم.اگه مثلا توی عکس کلاه سرت باشه

دستت رو به سرت میزنی و میگی که کلاه داری و یا اگه چشمت به

چکمه هات بیفته پات رو میاری بالا و اینطوری کفشای توی عکست رو

نشونم میدی.


میگم النگوهات کو؟آستینت رو میزنی بالا  و النگوهات رو نشونم میدی.


میگم پاهات کو ؟پات رو میاری بالا.


میگم موهات کو؟دست به موهات میزنی.


میگم گوشوارت کو؟دست به گوشت میزنی.


توی بغل بابا بودی دستت به گوشوارت بود بعد یهو چشمت به گوش بابا

افتاد و گوشش رو میکشیدی و دست به گوشوارت میزدی متوجه شده

بودی که بابایی مثل خودت گوشواره نداره.وقتی دست به گوش بابا

میزدی بابا غلغلکش میومد و میخندید که خیلی خوشت میومد و غش

غش میخندیدی.


کلا خیلی نمیتونم گیر مو و یا کلیس سرم بزرام چونکه از روی موهام در

میاری و میگی روی موی من بزار .وقتی میزارم روی موهات بدو میری

توی آینه نگاه میکنی و البته کلی ذوق میکنی و ما هم باید ازت تعریف

کنیم که وای چه خوشکل شدی و .......


دیروز میخواست یکی از دوستام بیاد خونمون میخواستم  لباسات رو

عوض کنم .پودرت رو اورده بود که تا دیدی دستمه  خودت دراز کشیدی و

دست روی سینت کشیدی یعنی اینکه پودر بزنمت.وقتی لباسهات رو

عوض کردم گفتم وای چه خوشکل شدی.ذوق کردی و دست به سمت

آینه کشیدی یعنی اینکه بریم توی آینه.وقتی بردمت به لباسهات دست

میکشیدی و میخندیدی و دوباره دست به سمت اتاق کشیدی که بریم از

آینه توی اتاق هم خودم رو ببینم.


وقتی  ادکلن بزنیم دستت رو میاری روی لباست و

میگی:فــفــــــفـــــــــ.....وحتما باید برای تو هم بزنیم البته ادکلن

مخصوص خودت رو داری.


فدات بشم با اینکه وقتی بابا خونس بیشتر پیش بابایی تا من ولی وقتی

میخواد بره سر کار تا دم در میریم برای خداحافظی .وقتی بابا میخواد

ببوست همزمان تو هم بوسش میکنی بای بای میکنی و خودت در رو

میبندی که بابایی کلی به این کارت میخنده و میگه بزار برم بعد در رو ببند

و بهونه رفتن بابا رو نمیگیری.


با اینکه بیرون رفتن رو خیلی دوست داری مواقعی که بابا برای خرید یا

کاری میره بیرون وقتی لباس میپوشه  بای بای میکنی .


تازگیها خیلی دوست داری ماسازت بدیم دراز میکشی و پات رو میگیری

به سمت ما تا کف پات رو غلغلک بدیم .بعد دست میزنی به انگشتات

یعنی انگشتهای پام رو ماساز بدید.یکم که غلغلکت دادم و نازیت کردم

پات رو میبری سمت بابا ومیگی نوبت باباییه.من دست نزنم.همینطور

نوبت به نوبت باید در خدمتت باشم وقتی که از کار دست بکشیم پات رو

میاری بالا و بلند داد میزنی اَ اَ....یعنی اینکه ادامه بدید. میدونی دزفول

که بودیم و اینکار رو میکردی مبینای خاله اسمتت رو گذاشته بود


(سلطان آرمینا)نیشخند


حالا یکم عکس ببینیم.....

 

لطفا بیایید ادامه مطلب....

 

اینجا که داری کمک مامان میکنی و لباس توی لباسشویی میزاری



حیاط خونمون که پر از برف شده بود .میدونستی که برف سرده میدادم

دستت نمیگرفتی و یواش و آروم دست میکشیدی روش ولی نمیگرفتی و

نور خورشید و سفیدی برف چشمات رو اذیت میکردی و همش چشمات

نیمه بسته بود.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان تارا
1 بهمن 92 11:30
آرمینا خانوم خوشگل میای به دخمل من رای بدی عزیزم ؟ اینم آدرسشه : http://dokhmalysheklak.niniweblog.com/ تو قسمت نظرات بنویس : شماره 2 تارا متشکرم عزیزم
مامان مريم
پاسخ
عزیزم رای دادم
مهسا مامان نورا
1 بهمن 92 18:54
خصوصی
مامان مريم
پاسخ
عزیزم از اون نظر خیالت راحت باشه
خاله کمیل و کیان
1 بهمن 92 21:50
عزیزم سیستم خرابه عکس فعلا ندارم با لپ تاپ خواهرشوهرم میام نمیدونم چرا فک میکنید از اینترنت گرفتم اخه هیچ لزومی نداره که بخوام اینکارو بکنم نمیدونم چی باعث شد اینجوری فک کنید چیزی بهم نمیرسه بخوام همچین کاری کنم
مامان مريم
پاسخ
عزیزم سوتفاهم شده منظورم اصلا اینطوری نبود الان میام پیشت
خاله کمیل و کیان
1 بهمن 92 23:24
خودمم یه خرده ناراحت شدم نمیدونم چرا اخه لزومی نداره که همجین کاری کنم مهرنگار هم همین حرفو بهم زد
مامان مريم
پاسخ
اگه منظورم رو بد رسوندم ببخشید عزیزم
خاله کمیل و کیان
2 بهمن 92 0:04
نه عزیزم همچین حرفی و نزن ببخشید یعنی چی حتما من بد برداشت کردم
مامان مريم
پاسخ
خوشحالم که سوتفاهم برطرف شد دوست خوبم
مامان آناهیدمهربون
6 بهمن 92 13:17
عزیزم چه لباس توپ توپیه سفده بهش میاد .خودتون دوختینش؟ایشالا همیشه به گردش و مسافرت.3 همیشه شاد باشین! این نی نی ها همه کاراشون مثل همه! راستی امیدوارم مراحل واکسن نانازی به خوبی پیش بره..ما هم 21 باید بریم
مامان مريم
پاسخ
اگه منظورتون اون لباسش که توی جشن پوشیده هست نه اون رو آماده خریدم مرسی از لطفت عزیزم امیدوارم هر دوشون اذیت نشن و فعلا آخرین خان رو به راحتی رد کنیم تا واکسن انشالله 6 سالگیشون