عکسهای 6 ماه گذشته.....(3)
آرمینا 3 سال و 3 ماه 10 روزه
تولد احسان و پرهام جون
بقیه عکسها در ادامه مطلب......
همه جوره از تولد استفاده کردی
از فوت کردن شمع گرفته.....
تا ناخنک زدن به کیک....
این عروسک رو چند ماه پیش واست خریدم .
اول آجی مبینا از همین عروسک داشت .و علاقه زیادی بهش نشون میدادی.
وقتی که توی مغازه دیدی و گفتم میخوای برات بخرم خیلی خوشحال شدی و همش میگفتی نی نی من .
روی صندلیش مینشوندیش و میگفتی نی نی جیییش
توی شیشه اش آب میریختی یکمش رو خودت میخوردی و یکمش رو میدادی به نی نیت
و خواب شیرین با نی نیت
یه روز هوای خوب توی پارک بانوان
پارک و قطار سوار شدن .که خییییلی دوست داشتی و یه ریز نوای
تتااااارر.....تتااااارر سر میدادی
توی تابستون خاله خودم و پسرش یزدان مهمونمون بودن
که یه روزش رو پارک رفتیم و شما حسابی آب بازی کردید
نمایشگاه کتاب و کودک
چجوری با تعجب نگاش میکنی
وقتی که موش موشی لپت رو کشید واسش یه خنده خوشکل کردی
ولی باز ازش چشم بر نمیداشتی و تا مدتها توی ذهنت مونده بود.
مدتی بعد از توی خیابون رد میشدیم در یه فست فودی یکی
از همین عروسکها بیرون ایستاده بود و دست تکون داد که
یاد موشی افتادی و گفتی که لپت رو کشیده
انگورهای حیاطمون
تا پست بعدی