هستي مامان وبابا آرمينا هستي مامان وبابا آرمينا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

♥♥♥آرمينا جونمي♥♥♥

سفر به جزیه زیبای قشم(قسمت اول)

1393/11/19 1:30
نویسنده : مامان مريم
759 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خانم گل مامان.

 

3 ام اسفند رفتیم مسافرت .

 

به جزیزه واقعا زیبای قشم و خلیج همیشه فارس و آبی بیکرانش.

 

ولی تنها نبودیم با خانواده خاله زهرا اینا و دلارام  جون رفتیم.

 

واقعا خیلی خوش گذشت .از همه مهمتر از اینکه با دلارام بودی خیلی بهت

 

خوش گذشت و تنها نبودی تا حوصلت سر بره .و ما رو هم اذیت نکردیچشمک

 

روز اول ساعت 5 صبح راه افتادیم .صبحانه رو توی راه خوردیم .

 

و ناهار رو در شهر بابک خوردیم که فک کنم یکی از شهرهای کرمانه.

 

خلاصه اینکه شب اول سیرجان بودیم .صبح به سمت بندرعباس

 

و بندر پل حرکت کردیم و ساعت حدود 12-1 ظهر بود که رسیدیم بندر پل.

 

باید از اونجا سوار کشتی میشدیم تا با ماشین ما رو به قشم ببرن.

 

خیلی خوب بود.با ماشین سوار کشتی شدیم .و پیاده شدیم

 

و رفتیم به ارشه کشتی و از زیبایی دریا لذت بردیم.

 

از این به بعد با دیدن عکسها سفرمون رو تعریف میکنم.....

 

 

توی راه خیلی خوب بودی همش تو صندلیت بودی

 

یا میخوابیدی و یا وقتی بیدار بودی با کتاب هات سرگرم میشدی

 

و ونگاه به عکس توی کتاب میکردی .

 

یه موقعه هایی که حوصلت سر میرفت میومدم عقب پیشت

 

و واست کتاب میخوندم و با هم بازی میکردیم تا خسته میشدی و دوباره

 

میخوابیدی.

 

 

اینجا سیرجانه که هتل سوییت گرفته بودیم.

 

 

صبح قبل رفتن اول صبحونه مفصل خوردیم بعد حرکت کردیم.

 

 

توی مسیر تا یه جا کنار میزدیم شیطونیت گل میکردی و میگفتی سانروف رو باز

 

کنم تا بری بالا.وقتی هم که دلارام پیشمون بود دوتایی بالا میرفتیدخندونک

 

 

 

اینجا بندر پله.جایی که ماشین ها رو با کشتی میبرن به قشم.

 

 

حدود 20 دقیقه ای طول کشید تا به قشم رسیدیم.

 

بعد پیاده شدیم و شهر درگهان که به بازار معرفه سر راه بود.

 

ناهار خوردیم و رفتیم قشم و یه خونه گرفتیم و وسایل خالی کردیم

 

یه استراحت کوتاه کردیم و رفتیم یکم کنار ساحل و

 

دو ساعتی تو بازار چرخ زدیم.بگم که حسابی هم خرید کردیم.

 

فردا صبح هم رفتیم بازار و ناهار گرفتیم و رفتیم کنار ساحل.

 

و حسابی بازی کردید .

 

به ماسه ها چنگ میزدی و مشتت رو پر میکردی و 

 

میرفتی تو آب پرت میکردی و ازخوشحالی جیغ می کشیدی.خندونک

 

 

یه  روز و اختصاص دادیم به گشت جزیره.اول رفتیم جزیره  ناز. واقعا زیبا

 

بود.مسافت خیلی زیادی رو به سمت داخل دریا رفتیم تا به صخره های جزیره

 

رسیدیم اما یه چیزی که عجیب بود ما روی ساحل و ماسه ها با ماشین میرفتیم

 

ولی ماسه ها سفت و سخت بودن.

 

و فک میکنم که شب به خاطر جذر و مد دریا قسمت بیشتر جزیره زیر آب میرفت.

 

صبحونه رو کنار ساحل جزیره خوردیم .دو ساعتی که اونجا بودیم

 

وقتی خواستیم برگردیم یه مقدار آب بالا اومده بود و ما باید از توی آب رد

 

میشدیم.همش میگفتیم زود بریم یه موقع بالای سریال پایتخت سرمون نیادخندونک

 

 

 

دنبال سنگ میگشتی تا بندازی تو آب.

 

 

این موجود زیبا که میبینی اسمش طوطیاس .تو همین چاله های آب بود. اونجا زیاد

ازش دیده میشد.زنده بود به خارهاش که دست میزدیم تکون میخوردی.چشماش

 

هم اون وسط باز بودن.یه موجود دریایی  دیگه  هم بود اسمش خیار دریایی بود.من که تا

 

حالا اصلا نشنیده و ندیده بودم ازش فیلم گرفتیم  ولی یادم رفت عکس بگیرم.

 

 

 و حالا چند منظره از جزیره

 

آرمینا و دلارام

 

 

کنار جاده پر بود از شتر.

 

 

بعد از اونجا رفتیم قایق سواری و و دیدن جزیزه هنگام و ساحل نقره ای و دلفینها

 

که روی آب می اومدن.

 

اینجا قسمتیه که سوار قایق شدیم.1 ساعت و نیم روی دریا دور خوردیم.

 

 

اینجا قایق رو نگه داشتن و دلفینها میومدن نزدیک قایق خیلی زیبا و هیجان انگیز

 

بودن.بیشتر از اینجا فیلم گرفتم و چون خیلی کوتاه میومدن بالا و زود میرفتن

 

نمیشد عکس گرفت.

 

تو بغل بابا خوابت برد

 

 

اینجا جزیره هنگامه که پیاده شدیم.ناهار گرفتیم.

 

خانمهای اون جزیره غذاهای سنتی مثل سمبوسه میگو ماهی کبابی و از این

 

چیزا درست میکردن این خانمه داشت نون میپخت.

 

یه نون خیلی نازک که خیلی خوشمزه بود.

 

 

و اینجا ساحل نقره ایه که ماسه های آنجا نوع خاصی بودن که برق میزدند و

 

مانند الماس بودند.که البته توی عکس مشخص نیست.

 

 

و اینجا جنگلهای حرا هست .اینجا هم قایق سواری داشت و توی جنگل دور میداد

 

ولی چونکه خیلی خسته شده بودیم دیگه نرفتیم.

 

بقیه عکسها باشه در پست بعدی .فعلا بایبای بای بای

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

الهام مامان علیرضا
19 بهمن 93 23:39
سلام عزیزم سفرتون بخیر باشه مریم جون خوبه که آرمینا حون هم با دلارام جون همبازی بوده و به اون دو تا کوچولو هم خوش گذشتهمخصوصا که دلارام جون بزرگتر بوده و هوای آرمینا رو داشته. چه خوب که تو صندلیش می شینه علیرضا تو ماشین مدام وول می خوره چه هوای خوبیچه آبی بی انتهایی چه طبیعت بکری خوشحالم که بهتون خوش گذشته رفیق آرمینا جون و می بوسم
مامان مريم
پاسخ
ممنون الهام جون.بله از این نظر خیلی خوب بود.آرمیناو دلارام باهم سرگرم بودن و بهشون خوش میگذشت.آرمینا رو از اول عادتش دادم تو صندلیش بشینه.الانم وقتی میخوایم بریم بیرون خوش میره سمت در عقب تا سوارش کنیم.دیگه میدونه جاش اونجاس.جای شما خالی طبیعت و دریا و همه و همه خیلی زیبا و عالی بود.ممنون از لطفت عزیزم